یکی تو بچگی مادرم و شکنجه داده بود
امشب یکی از اقوامش زنگ زد با گریه گفت داره جون میده رو تخت بیمارستان توروخدا ببخشش راحت شه داره جون میکنه گفته از تو حلالیت بگیریم.. مامانم به گریه افتاد آخر گفت میبخشم
منم تو کودکی یه زن عقده ای اذیتم کرد..یاد خودم افتادم بغضم گرفت ..ولی من قلب مادرمو ندارم..من نمیبخشمش
من آرزومه ببینم زجر کشیدنش رو...بمیره هم نمیبخشمش
جوانی و کودکی من و نابود کرد..آرزومه جون دادنش و ببینم رو تخت بیمارستان..آرزومه التماسم کنه ببخشمش