2737
2739

خانما بقران واسه بازدید مازدید این کارا رو نمی‌کنم ولی انقدر درد کشیدم تو زندگیم خیلی خستم خیلی

 این تاپیکو زدم تا شماها بهم کمک کنید انقدر خستم از زندگیم از بچگیم چه دردهایی که نکشیدم بچه بودم پدر و مادرم به طلاق و طلاق کشی کشیدند من ۴۰ روزه موندم وسط و خونه مادربزرگم که برای این برای اینکه حرصش خالی شه حرصشو سر من می‌ریخت و کمی بزرگ شدم ۱۴ سالم شد به زور منو نامزد کردم با کسی که دوسش نداشتم ۱۵ سالگی عروسی کردم الانم ۱۷ سالمه تو این دو سال انقدر سختی کشیدم تو زندگیم که نگو یعنی انقدر دوست دارم بمیرم شوهرم انقد منو اذیتم می‌کنه هر روز عرق خوری میره و با دوستاش عشق و حال می‌کنه بعد میاد انقدر منو کتکم می‌زنه تا که از پا در میام ولی هیچ کسی پشتم نیست هر دفعه رفتم خونه پدرم الکی گفتنذپشتتم ولی وقتی شوهرم اومد منو انداختن جلوش که بیا زنتو ببر هر روز کتکم می‌زنه هر روز به هر بهانه‌ای چه بلاهایی که تو این دو سال به سرم نیاورده ظهر ساعت ۱۲ از خونه می‌زنه بیرون ساعت ۶ صبح میاد خونه می‌گیره می‌خوابه بعد پا میشه نه بدون صبحانه نه ناهار میره بیرون اگه منم ناهار یا شام یا صبحانه نذارم پاشه ببینه چیزی نیست بازم دعوا راه می‌ندازه اما با این حال منم می‌ذارم و می‌مونه کسی هم نمی‌خوره من تنهام یه لقمه می‌خورم بقیه می‌مونه بازم با این حال میگه که باید تو غذا بپزی منم اصلاً به لبم نزنم آشپزی کردنی همش سر اجاق وایمیسه چیزی به غذاش نریزم مادر شوهرم هر روز پرش می‌کنه میاد می‌مونه پله‌ها تا شوهرم منو نزنه صدام در نیاد از پله‌ها نمیره اونم یه زن عقده ای که از بچگیش دست زن بابا بزرگ شده سر هر چیزی شوهرمو بجونم میندازه باهام دعوا می‌کنه خسته شدم از دستش کسی هم پشتم نیست طلاقمو بگیرم این زندگی من اصلاً زندگی نیست گاهاً کلاً می‌بینی که تو خونه هیچی نیست بیچاره من گشنه می‌خوابم شوهرمم بیرون با دوستاش شکمشو پر می‌کنه هرچی دستش میاد کوفت می‌کنه میاد خونه بازم منو کتکم می‌زنه که چرا نرفتی از مامانم وسایل بگیری و غذا بپزی برام مادر شوهرم هر روز میاد خونمون دستور میده فلان لباسو بپوش فلان کارو بکن فلان کارو بکن انقدر بهم دستور میده اگه با دستورشم نرم روزم سیاهه به قرآن الان فقط تو جیبم۱۵ هزار تومان دارم چیزی تو خونه نیست بخورم ضعف مردم نایی ندارم پاشم شوهرمم الان انقدر خورده و مسته که منتظرم بیاد و کتکم بزنه بعد بگیرم بخوابم خانواده من و خانواده شوهرم به زور بهم میگن که باید بچه‌دار بشی به هر کس از فک و فامیلم زنگ می‌زنم مادر شوهرم پشت در می‌مونه به همه حرفام گوش میده نذاشتن درسامو بخونم تو فک و فامیل خونه کسی میرم دخترا الکی جمع میشن همش از درساشون تعریف می‌کنن و منم دق می‌کنم شوهرم و خانواده شوهرم همه طلاهامو ازم گرفتن بهانه اینکه بچه‌دار نمی‌شی ولی من خودم می‌خوام که بچه دارنشمو به زودی از دشتشون خلاص بشم اما کسی پشتم نیست و جایی نمی‌شناسم برم که پناهم بدم شوهرم انقدر دل سیاهه که حتی نمیزاره از خونه پامو بذارم بیرون آشغال بندازم باید مادر شوهرم بیاد ببره یادم نمیاد شوهرم باهام یه قدم بیرون بره و اون روزیم یادم نمیاد که بدون کتک بخوابم فقط تو دستم یه دونه انگشتر داشتم که اونم شوهرم زیر کتکاش شکست حتی پدر و مادرم تو این دو سال سه بار فقط خونم اومدن فک و فامیلمم که اصلاً هیچ کدوم دور و ورم نمیان تک و تنها صبح تا شب می‌شینم خونه دیوارا رو تماشا می‌کنم شب که میشه منتظرم شوهرم بیاد کتکمو بزنه بخوابم این هفته فقط دو بار رفتم خونه پدرم مادربزرگم برگشته میگه دختر ازدواج کرد یعنی مرد یعنی خانواده نداره چی شده همش زود زود میای خونه پدرت میگه که دختر باید ماهی یه بار بره خونه پدرش چه خبرته هر روز اینجایی هر هفته اینجایی بعد اینکه ازدواجم کردم پشت سرم کلی حرف درآوردن که با فلانی بود با فلانی بود با فلانی بود آبرومو همه جا بردن فک و فامیلام منو از چشم شوهرم و خانواده شوهرمم انداختن به قرآن یادم نمیاد بدون برادرم تا سر کوچه برم چه برسه که دوست داشته باشم من حتی دوست دختر هم ندارم چه برسه دوست پسر الانم هم شوهرم عاشق دختر داییم شد و روزگارمو سیاه کرده هر روز کتکم می‌زنه از زندگیم برو بیرون من می‌خوام دختر داییتو بگیرم تا منم می‌خوام طلاقمو بگیرم به زور میگه که باید امضا کنی که من کلاً مهریمو همه چیمو بخشیدم بهش و میرم ولی منم می‌بینم اگه این کارو بکنم برم هیچ سرمایه‌ای دستم ندارم برم بمونم بیرون چیکار کنم کارتون خواب بشم دختر داییم هم از اول ازدواجم به شوهرم میپیچه خودشو میماله بهش هم همه جا هم جار زده بود که دوست پسر داره هر مشکلیم بهم پیش میاد اجاقش از زیر سر اون بلند میشه بعد به گوش شوهرمم رسونده بود همشم پیش شوهرم دلبری می‌کنه تا شوهرم بگیرتش هر موقع منو می‌بینه میگه پس از آقاتون کجاست چرا نمیان که باهاشون یکم بیشتر آشنا بشیم منم یه دختر مظلوم بیچارم که بدبخت شدم حالا دردام بیشتر از ایناستا نمی‌خوام سرتونو به درد بیارم فقط می‌خوام بهتون بگم که تو رو قرآن اگه خرجشو نمی‌تونیم برسونین  بچه نیارین که فردا پس فردا هنوز به سنی نرسیده بر دارینش شوهر بدین بیچاره رو بدبختش کنین خانما خواهش می‌کنم با این افکارهای قدیمی نرید که اگه دخترم شوهر نکنه دستم می‌مونه ال میشه بل میشه خواهش می‌کنم به خوشبختی بچتون فکر کنید الان من هیچ سنی ندارم ولی به قرآن تار موهای سفید دارم تو سرم عصبی شدم انقدر کتکم می‌زنه شوهرم وقتی میاد پیشم کلاً دست و پام قفل می‌کنه جایی هم نمی‌تونم بدوم خواهش می‌کنم بذارین بچتون اول درسشونو بخونن بچگیشونو بکنن یه جایی برسن یه درآمدی داشته باشن به پای خودشون وایسن بعدم بردارینشون شوهر بدین ببخشید که حجم تاپیکم زیاد شد ممنون از نگاه‌های زیباتون

این شعر هیچ وقت از یادم نمیره😔

 شده دردی به دلت ریشه کند آب شوی؟

 همه شب با غم دلتنگی خود خواب شوی؟

شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟

گره در روح و روانت به جهانت بزند؟

شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟

 گرهت کور شود غم به روانت برسد؟

شده دلتنگ شوی چاره نیابی جز اشک؟

 من به این چاره بیچاره دچارم هر شب

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

منم همیشه این شعرا میخونم 

محرمی نیست وگرنه که خبر بسیار است

رمق ناله کم و کوه کمر بسیار است

ای ملائک که بع سنجیدن مت مشغولید 

بنویسد که اندوه بشر بسیار است 

ساقه های مژه ام از وزش اه نسوخت 

شکر در جنگل ما هیزم تر بسیار است

سفره دار توام ای عشق بفرما بنشین

نان جو زخم و نمک خون جگر بسیار است 

آبجی منم خیلی سختی کشیدم از شوهر

عمرتو توخونه ی اون نامرد تباه نکن..تو سنی نداری.. مهریتو ببخش از اون جهنم بیا بیرون ،برو کار کن ، یه کاری پیدا کن که بهت جای خواب هم بدن. کارکن پولاتو جم کن تابتونی یه خونه براخودت اجاره کنی

فقط 29 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
2740
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز