فرداش که شوهرم رفته بود سرکار یه نفر آیفون خونه رو زد
رفتم توی آیفون نگاه کردم ببینم کیه دیدم همون زنه که دیشب دیده بودمش دقیقا با همون چادر قهوه ایش. گفتم کیه ؟🥺باصدای لرزون گفت بااااز کننن....
فورا آیفونو انداختم زنگ زدم به شوهرم و داشتم بهش میگفتم جریان رو که دیدم آسانسور اومد بالا
گریم گرفت گوشیو قطع کردم دویدم سمت در که قفلش کنم از چشمی در نگاه کردم دیدم هیچکس نبود
دیگه شوهرم دید اوضاع خیطه با همکارش درمورد مشکل من حرف زده بود(همکارش دکتر بود) اونم گفته بود فشار عصبیه آرام بخش بخوره درست میشه
خلاصه بهم آلپرازولام داد گفت بخور
من دو روز خوردم دیدم خیلیداغونم گیج و منگ بودم دیگه نخوردم
گفتم بابا