من تو خونه تنها خواب بودم
داداشم اومد خونه (پسرعموم دراصل)
منم از خواب پریدم گفتم در حیاطو قفل کردم چجور اومدی تو
گفت کلید داشتم کی خونس گفتم هیشکی موتورتو اوردی
گفت اره
گفتم بریم دور دور گفت اره میریم ی لیوان اب بده
لیوان ابو دستش دادم گفت برو اماده شو دویدم اتاقم لباس پوشیدم اومدم بیرون دیدم نیست دویدم بیرون هر در حیاطو کشیدم باز نشد دیدم قفله
اومدم خونه زنگ زدم گفتم روانی چرا ولکردی رفتی
گفت چی میگی؟ من خونه شما نیومدم که
حالا من قسم و قران ک اومدی
اون میخندید میگف نه
یکم از لیوان اب خوردم عین زهرمار بود ابی ک داده بودم بهش نصفشو گذاشته بود رو اپن
خلاصا ک من مطمعنم دیدمش
حتی خواهر کوچیکم خواب بود بیدار شد میگف منم تو خواب صداتونو شنیدم حتی گوشه چشمام باز کردم داداشو دیدم حوصله نداشتم بلن شم