یه بار میخاستم برم اردو شهربازی ،تغذیه یا خوراکی بهم نداد پدر و مادرم پول نداشتند.بیسکویت پتی بور رو کوچیک کوچیک قطعه بندی کردم لاش مربا هویج گذاشتم توی پلاستیک بردم.همه ش له و خراب شد توی کیفم.موقع بازی از جیب مانتو یکی از دوستام پتی بور افتاد زمین من یواشکی دزدیدم و خوردمش.بعد اون یکی دوستم فهمید و به همه گفت...الان توی بزرگسالی روم نمیشه توی مهمونی بدون رودربایستی چیزی بخورم