2733
2739
عنوان

داستان زندگیم

121 بازدید | 8 پست

پارسال همین موقع ها بود که فهمیدم سرطان تیرویید دارم شوک بدی بهم وارد شده بود ولی اصلا به روی خودم نیوردم چون میدیم خانوادم چقدر ترسیدن و فکر میکردن من رفتنی هستم 😅 قبلش هم مشکلاتی داشتم که داشتم کم کم با هاشون کنار میومدم و حلشون میکردم . 

خلاصه منجر به عمل شد و من برای عمل رفتم تهران چون دکترم اونجا بود وقتی که برگشتم به جای اینکه مراعاتمو کنن خواهرم کلی قشقرق به پا کرد که اره من با بابا تنها بودم و عذا پختم چند روز و خسته شدم و  من چون صدا گرفته بود حرف نمیتونستم زیاد بزنم و به جای اینکه مراعاتمو کنه بهم گفت حالا لال شدی ؟!

چند روز بعدم با مامانم سر چیزی بحثمون شد توی عصبانیت گفت حالا من باید به خاطر تو چند ماه برم و بیام . بابامم که نگم وقتی داشتم میرفتم ید درمانی یه کاری داشتم که باید انحام میدادم گفت حالا برو اگر زنده برگشتی بیا انجام بده . 

 مهم نبود این حرفا اون روزا چون بیماریم و همه ی مشکلات قبل باعث شده بود که به هیچ جیز فکر نکنم . چند ماه گذشت و من داشتم خودمو جمع و جور میکردم که توی روز تولدم دوستم خودکشی کرد و فوت شد . تا چند ماه حالم بد بود و هر شب گریه میکردم . خلاصه ....

همین چیزا باعث شد من کم کم افسرده بشم و حالم بد تر بشه . من اهمیت حرف زدن با کسی رو در مورد مشکلاتم میدونستم ولی تا وقتی میگفتم افسردم و حالم خوب نیست جمله معروف همه ی پدر و مادر ها رو میگفتن (مگه نونت کمه ، آبت کمه 😅)

حالا امروز بهشون میگم حالم خوب نیست و من ازتون توقع دارم که کمکم کنید . میگن به جای اینکه ما از تو طلب کار باشیم تو طلب کاری ؟

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

عزیزمممم.

انشالله خدا برات بهترینا رو رقم بزنه.

چقدر خوبه که قلب مهربونی داری.

از کسی چیزی به دل نگیر عزیزم.

مطمن باش روزای خوبی در راهه💫🌹

لطفا با دلای پاکتون برای سلامتی مادرم یه صلوات بفرستین💫🌹مرسی مهربونا
2738
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز