من عروس یه شهر دیگه شدم،۲ساعت فاصله داریم با پدر مادرم
عموی شوهرم پرسید دلت تنگ نمیشه اینجا؟
خندیدم گفتم چرا خب معلومه که تنگ میشه
اینم شروع کرد به سربه سر گذاشتن من که مامانت پیشت نیس
بابات پیشت نیس و..
منم گریم گرفت
خیلی ناراحتم که چرا ضعف نشون دادم گریه کردم