چرا بامادرشوهرت زندگی میکنی ازدواج دومت باشه یکم جدی باش توروشون وایسا بگو خونه جدامیخام
چرا قبول کردی بری با مادرشوهر زندگی کنی
شوهرتو با زبون نرم کن
بگو 15 روز نیستی دلم برات تنگ میشه یه شبم که میای نمیای پیشمون... یا بگو خیلی آرامش دارم وقتی کنارمی و....
مادرش چقدر بد ذاته..
تو به شوهرت توجه کن...با محبت نگاهش کن...بهش بگو وقتی نیستی دلم برات تنگ میشه
اصلاااا نری شکایت کنی پیشش که بدتر میشه اوضاع
سیاست داشته باش
بگوقربان خودتو اعضای بدنت دلم برا خودتوتک تکشون تنگ شده بدو بریم میان اتاق🥺
وقتی رفت تو اون یه اتاق تو اَم بچه رو میخوابوندی میرفتی پیش همسرت بهش میگفتی خیلی دلم برات تنگ شده بعد از ۱۵ روز اومدی بعد رفتی اتاق دیگه البته با حالت عشق و با خنده و چاشنی بوس و غیره اصلا از مادرش بد نگو پیش همسرت فقط خودت اینقدر به همسرت نزدیک شو که نتونه بدون تو بخوابه
چندسالته؟
تو روستا هستین؟
شوهرت ازدواج اولشه؟
