همه دخترا وپسرا رودعوت کرده بود دقت کنید خودش گفت غذا درست نکنین بیاین خونه ما ماهم رفتیم خلاصه همش چرت و پرت که خسته شدمو غذا درست کردمو درصورتی که من به اندازه خودم کار میکنم همیشه حتی از دختراش بیشتر...بعدش من نوزاد دارم وقتی که همه جمعن باید خیلی مواظب بچم باشم که بچه ها روش نیفتن چون خیلی شلوغ میکنن اومدین بگین تا بقیشو بگم
خبببببببب
اومدیم
لایک
خوب
بعدش
هستیم اسی بگو
بعدهمش داد و بیدا که خسته شدم و فلان همه حرفاشم منظورش با من بود اخدش شوهرم گفت میدونم منظورت ماست بعد شروع کرد جیغ و داد اره حق ندارین بیاین خونم زنت سرطان داره کار نمیکنه؟و فحش و بد بیراه ...منم با چشم گریون برگشتم خونه
چقدر عجیب
چرا خب ؟
مگه با شما مشکل خاصی دارند ؟
خدا شاهده همیشه کمکش کردم چه تمیزی چه مهمون داری چه وقت زایمان دختراش اصلا همیشه من مهموناشو راه میندازم همیشه هم اینجوری رفتار میکنه باهام ...خیلی هم بی چشم و رو سلیطه ست
دیگه نرو ،رفتی هم فقط بعد از غذا ،اونم رفتی به شوهرت بگو نوزاد داری و باید از اون مراقبت کنی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
