وقت همگی بخیر.بنده یک پسر تقریبا 17 ساله هستم حدود 1 سال و 6 ماه پیش و در مدت تقریبا 1 هفته با دختر خانومی تقریبا 15 ساله(اون موقع)پیام های مستهجن رد و بدل میکردیم و من از ایشون تقاضای عکس مستهجن از خودش کردم ولی خب بهم نداد.خلاصه تا 1 هفته فقط پیام های مستهجن به هم میدادیم و بعدش ارتباط ما به کلی قطع شد.حالا سوال بنده اینه که خودشون یا پدرشون میتونن بعد از گذشت این همه مدت از من شکایت کنن؟
من روانشناس نیستم پس جواب اشخاص ناراحت و عصبانی و بی ادب رو نمیدم که حالشون بدتر نشه / جنسیت ، اسم ، محل تولد ، سکونت ، نژاد ، قوم ، دین ، مذهب ، گذشته ، حال ، اینده ، رنگ پوست ، چشم ، قد ، وزن ، زبان ، سن ، سواد اصلا مهم نیستن / انسانیت ، امانت داری ، ادب و اداب خیلی مهم هستن / اکثرا رو دوست داشته باش و به عده کمی عشق بورز و به هیچ کس اعتماد و خیانت نکن / با ادبها و بی ادبها خیلی مهمن چون اداب زیستن رو به انسانها یاد میدن / پیشاپیش از همه عزیزان و سروران تشکر و عذر خواهی میکنم / اگه جواب کسی رو ندادم حمل بر بی ادبی نشه یعنی تعلیق شدم یا به سرای باقی شتافتم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیدهای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بیعیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷