2733
2734
عنوان

سه ماهه بیرون نرفتیم

561 بازدید | 15 پست

مامان بزرگم اینجاس مریضه حتی عیدم جایی نرفتیم😭😭😭 بخداحس میکنم افسردگی گرفتیم از بس مریض دیدیم غیر بابای من چهار تا پسر دیگم داره اما حاضر نیس بره مام خسته شدیم 🙂

باید نوبتی بشه

به عموها بگید که نوبت بندی کنن هفته ای خونه یکی باشه

دیگران خدا رو انتخاب میکنن که به جهنم نرن؛ما خدا رو انتخاب میکنیم چون از جهنم برگشتیم🤍__که شبِ شَراب، نَیرزَد به بامداد خُمار...✨


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
اونا میگن این نمیره میگه همینجا راحتم

بگو ما ناراحتیم 

دیگران خدا رو انتخاب میکنن که به جهنم نرن؛ما خدا رو انتخاب میکنیم چون از جهنم برگشتیم🤍__که شبِ شَراب، نَیرزَد به بامداد خُمار...✨

😑آخخخخ که چه حس بدی .. مامان بزرگ منم مدام خونه مون بود .بیمار نیستا ولی خونه شون نمی‌مونه فقط خونه ی ما بود بعد بقیه ی عمو و عمه هام حاضر نبودن مامان بزرگمو‌خونه شون راه بدن برای چند روز 😐 وقتی هم ایشون خونه ی ما بود همه چی تعطیل خرید تعطیل بیرون رفتن تعطیل ..خودشم باهامون نمیومد بیرون به ما هم می‌گفت نرید:/ سیزده به در هم خونه بودیم ..دعوا شد آخر  

تاریخ سخن خواهد گفت🕊️                                            با جمله ی (نظر هر کسی محترمه) مخالفم...من به نظرات اشتباه احترام نمی‌ذارم... پلویوفیلیا:کسی که عاشق بارونه و با بارون احساس آرامش می‌کنه:)🌚
آلوچه جان پدر یا مادرتون چیزی نمیگن  خواهر برادرت ازدواج نکردن؟ مثلا بری با اونا بیرون؟ با ...

مامانم خسته شده از صبح تا شب سر پاست

ن والا خواهر برادرم ازدواج نکردن خودمم کنکوری بودم دیروز تموم شدم گفتم یه امروز و میریم بیرون ک اینجوری شد از فردا بازم درس

😑آخخخخ که چه حس بدی .. مامان بزرگ منم مدام خونه مون بود .بیمار نیستا ولی خونه شون نمی‌مونه فقط خونه ...

اینم به همه چیز مون کار داره دیروز بهم میگه بابات چرا بهت زیاد پول میده😑

2738

پدربزرگ من همه چیزش مال پسرش بود ولی موقع مریضی، که کم هم نبود خونه ما میومد که خونه دختریش میشد. دکتر و دوا درمونش همه پدرم انجام میداد. تهشم میگفتن ما دارو ندارمون پسرمونه. داییم و خاله هام اصلاااا نمیبردن خونه خودشون بلکه میومدن خونه ما به پدرشون سر میزدن!!! 

همه چی تعطیل به قول شما. مثلا نوجوون بودیم دلمون تفریح میخواست یه فیلم دیدن، ولی نمیشد.‌ما هم چون دختر بودیم مدام باید پذیرایی میکردیم.اصلا نمیتونم فراموش کنم.

برای رفتن به مسافرت یا مهمونی بهش بگید چند روزی بره خونه بقیه بچه ها بمونه وقتی رفت بذارید یه مدت اونجا باشه نیازی به فداکاری زیاد نیست با محبت و احترام بفرستیدش بره

من اینجا حقیقت رو میگم نه چیزی که دوست داری بشنوی                       بوته های خار را در زمین من نکار شاید فردا پا برهنه به دیدارم بیایی
مامانم خسته شده از صبح تا شب سر پاست ن والا خواهر برادرم ازدواج نکردن خودمم کنکوری بودم دیروز تموم ...

ی روز ب پدرت بگو ما میخوایم بریم بیرون بگو من و مامان میخوایم بریم 

یا خودش بمونه پیشش یا به مادرش بگه ۲ روز برو باز بیا 

پدرتون باید باهاش حرف بزنه یا برادراش بیان بست بشینن تا این بره یا بزور سوار کنن ب بهونه ای ببرنش.

شما هم گناه داری دائم خونه داری درس میخونی مادرتون هم نیاز داره.

با پدرت حرف بزن اگر کارمنده لااقل تعطیلات بعدی ۲ روزه باهم برید بیرون جمعه شنبه هست


منم کنکور دارم ۳ ماه یا شایدم بیشتر پامو از خونه بیرون نزاشتم 

صبح تاشب توی یک اتاق درس میخونم و با کتابام سروکله میزنم 

امروز تازه کنکور مرحله اول مو دادم میخوام برم بیرون

♡درد دل در دل بماند بهتر است♡
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687