2737
2734

خیلی دروغ میگفت و ذهن منو درگیر میکرد سر پسرش و کاراش و اینکه مثلا نکنه فلان بشه یا به دروغ میگفت انقدر چیز داره مشخص میشد میدیدیم درو ع گفته که فلان چیز خریده یا انقدر درامدشه و خلاصه همیشه هم به شوهرم پیش من توهین میکنه البته وقتایی که شوهرم نیست وگرنه باهاش بحث میکنه و این یواشکی از اون میگفت این چیزای منفی رو به من...

اخرین بار یه دروغ گفت بحث شد شوهرم گفت دیگه نمیریم و نمیزارم بری دیگه نمیشه بری  اونم از خدا خواسته ۲ بار بهم زنگ زد توی این۳ هفته که اره چرا نمیایید منم گفتم پسرت نمیزاره گفت وای چرا مگه ما گفتیم چی و خلاصه از خداش بود که راحت باشه  و ما مثلا ۴ وعده غذا اونجا نباشم خیدخترش لب دخترش میخواد و به پدرشوهرم گ دلم نمیخواد کسی بیاد زیاد و بده شوهر منم ناراحت شده میگه اصلا نمیزارم بری.. بعد متوجه شدم که رفته حرف های خودش رو از زبون من به جاریم گفته و حرفای بد بد برادرشوهرم هم کلی گله کرده که مگه ما چیکار کردیم با شما که اینارو گقتید و شوهرم گفته ما چیزی نگفتیم کلی حرف  زده از زبون خودش جاری منم با ما دشمن شده برادرشوهرم هم گفته اصلا به مامان نگید این حرفارو اما بدونید که این حرفا رو زده الان نمیدونم چیکار کنم بخدا ما گاهی میرفتیم اونجا پنجشنبه جمعه ها چون خیلی قسط داشتیم و توی خوراک و خرید محدودیم فعلا اما عمدا اینجوری کرد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687