هرچی میگذره دوری ازنامزدم برام سخترمیشه شیش ماهه نامزدکردیم هنوزعقدنکردیم ومحدودیت داریم ونمیتونیم باهم جایی بریم یابهم نزدیک شیم منم دوس دارم کنارش باشم بدون استرس باهاش بیرون برم دلم براش تنگ میشه چراهیچ تلاشی نمیکنه عقدکنیم دخترعموش فوت کرده شیش ماهه میگه بخاطراون نمیشه فعلا ومنم مجبورم بسازم وتحمل کنم💔
به هیچ صراطی مستقیم نیست منم خودمو کوچک نکردم گفتم هرجامیرم ازم میپرسن کی عقدته ولی من تاصدسالم بشینم غرورموخوردنمیکنم بگم بیاعقدم کن💔بنظرم خودش بایدبیشترازمن مشتاق باشه نه من بیشترازاون