من ولخرج بودم نه تنها برای خودم بلکه برای همه خونواده یه تشکرم نمیکردن ازم تااخرین بار که به پدرشوهرم گفتیم فلان قرضمونو میخواییم عمل داشتم گفت ندارم و ... دیدم منو نصیحت میکنه یکم پول جمع کن خب چرا ولخرجی 😐
انگار نه انگار همش از ما قرض میکرد
منم دیگه دو هفته ولخرجیمو گذاشتم کنار الان بالای ۱۵تو این دو هفته جمع کردم (از حقوق همسرم)
به شوهرم گفتم یه یه قرونی به کسی نمیدم مانع پیشرفتم شدن چون احمق بودم دیگه نمیزارم
زندگی خودم از همه مهم تره مردشوره مهربونی ابلهانمو ببرن
الان فهمیدم زنگ زده شوهرم ۳۰۰براش ریخت
گفتم چرا ریختی گفت اخه ۳۰۰پولی نییت که بخدا دیگه نمیرن مگفتم همون ۳۰۰ ۳۰۰شد فلان قدر اخرشم چوب شد خورد تو سرت من جون دادم تا مهربونیه بیخودمو ترک کنم
چیکار کنم شوهرمم یکم درست بشه
قشنگ میدونن این پسر سادست فقط به این میگن پول
الان دیدن عوض شدم یه جورین باهام
تو جمعمم گفتم میخوام طلا بخرم تا سال بعد با وام ماشین بخرم پس اندازمم دست خودم نیست دست یکیه که خودم خرجش نکنم
مادرشوهرم اخماش رفت توهم شروع کرد این ظرفارو موقع شستن بهم کوبیدن
نگین چرا گفتیا همچین تصمیمی نداشتم فقط خواستم دلم اروم بگیره😅که گرفت
شما چجوری پس انداز میکنید؟
من این روزا روحیم عالیه اعتماد بنفس دارم اصلا