2737
2734

خونه قبلی مون طبقه بالای مادرشوهر بود که همسرم ساخت الآنم گاهی میریم اونجا 

یه برادرشوعرم همسایه ماست غیر پدرشوهر 

ما از اونجا رفتیم جای دیگه خونه ساختیم دلیل اصلیش هم این بود که برادرشوهر و مادرشوهر خیلی اذیت میکردن

هرچند شهر پدریم بود و خونه اولمون ولی کلا مارا به چشم وسیله می‌دیدم تا کاری بود همسرم بود چیزی میخریدیم انگار مال همه بود حتی ماشینمونم انگار عمومی بود.

دیشب ما رفتیم جشن یکی از همسایه ها قرار شد صبح ساعت شش برگردیم 

همون ساعت شش برادرشوعرم اومد صدا زد با مادرشوهر که سوییچ ماشین بدید بریم بیمارستان زنش پا به ماهه وانت داره اما گفت بده ببرمش دکتر با اینکه میدونست همسرم امروز کارش واجبه و باید برگردیم 

شده من اونجا بودم دخترم مریض شده همسرم خونه نبود زنگ زدم پدرم اومد رفتیم دکتر اما این برادرشوعرم محل نداد که اره همسرت نیست من هستم و... خلاصه بخاطر همین اخلاقا اصلا دوست ندارم اونجا باشم خداروشکر راحت شدم حتی تو بازی اونقدر بچه هایش دخترم را اذیت میکنند که شب تا صبح خواب بد میبینه هرچی میگم نرو بازی هم تو کت بچه نمیره

خب حالا که شکر خدا راحت شدی،مشکل چیه؟

مشکلم همینه که مجبوریم گاهی بریم اونجا همه چی تکرار میشه واقعا من حتی برای رفتن شهر پدریم و ملاقات خانواده هم باید اذیت بشم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687