من موقع زایمانهام مامانم بنا به دلایل موجهی نیومد پیشم البته سه تا زایمان داشتم اولی را تونست و دو تای بعدی را نه
موقع پسرم سال ۹۰ رفت مسافرت تنهام گذاشت
وقت زایمان دخترم هم اون نمیتونست بیاد پیشم من رفتم خونشون البته روز دهم ولی متوجه شدم که علاقه ای نداره مراقبم باشه برگشتم خونه خودم خیلی در حقم بدی کرد تو دوران حاملگیم با اینکه میدونست دستمون تنگه هیچ کمکی بهمون نکرد البته من ناخواسته باردار بودم و نمیخاستم دستم به خون بچه خودم الوده شه بچه را نگاه داشتم ولی واقعا من تو اون دوران فقر را با تار و پودم چشیدم بی پشتی را چشیدم اینم بگم تو بارداری سومم خانواده خودم سخت درگیر بیماری پدرم بودن چون سرطان داشت و تازه فهمیده بودن
ولی شما به مت بگین اگه شما بودین چی کار میکردین با همچین مادر شوهر