با خواهرم رفته بودیم مغازه یکی از اشناهامون چون خواهرم طراحی دکوراسیون داخلی خونده و کارش اینه از ما خواستن بریم کمک خلاصه خواهرم داشت درمورد دیوارا نظر میداد صاحب مغازه نشسته بود رو صندلی کامپیوتر و یه اقای دیگه هم تو مغازه داشت کارای برف رو انجام میداد یهو دیدیم زن صاحب مغازه رفت نشست رو پاش🫤
من واقعا بدم اومد ب نظرم جاش نبود