اولین روز عید خونشون بودم سر یه موضوعی داشتم با نامزدم بحث میکردم این خانوم فکر کرد سر میوه های ک نامزدم خریده دارم بحث میکنم هرچی از دهنش در اومد ب من گفت که آره پارسال عیدم زعرمارمون کردی امثالم صدات بیرونه ابرومون رفته مثل ابجیتی شوهرمم هنگ بود تا حالااین رفتارواز مادرش ندیده بودیم تو این چندساله درسته تیکه میزدد ولی دیگ ن اینطوری خلاصه اعصبانیت من از شوهرم ب کنار و اینکه این خانوم من قضاوت کرد ب کنار اسم خاهرمم آورد پاشدم بهش فحش دادم ج...ه و اومدم خونمون حالا من با نامزدم رابطم خوبه .. همون اوایلم مادرشوهرم ب ابجیمزنگ زده بود عروسم این حرف و زده چطور میخادذتو صورت من نگاه کنه و قبول هم داشت قضاوت بی جا کرده ..حتی خدشم گفت ک نمیدونسم دعواشون سر چی بود و ... الان من میرم طبقه بالای خونشون خونه خودمون ک تقریبا اما دس هفته ای یه بار نامزدم میریم من ماملنشو میبینم خجالت میکشم فرار میکنم یا راهمو کج میکنم ایشونم دقیقا همین رفتار و داره ابجیم میگ ب خاطر اینکه نمیهاد دیگ رفت و آمد کنه از این اوضاع راضیه بنظرتون اونم خجالت میکشم یا دلیلش اینکه ک نمیخاد آشتی کنه؟