ب شوهرم که منو بابات و دوتا خواهرات با بچه هاشون میریم مشهد بعد شوهزم میگفت اره برید سوغاتی هم که نمیخواد بخرید چون همتون دارید میرید این شوهرم بعضی مواقع شیش میزنه
منم گفتم چون همشون دارن میرن فقط ما نیستیم اتفاقا باید سوغاتی بخرن یادتون نره حسابی بخرید بعد همشون با دهن کج الگی لبخند میزدن نگام میکردن
بعد از زبون ی بنده خدایی گقتم اره فلانی بهم میگفت خوش ب حال مادر شوهرت همچین عروسی گیرشون اومده اونجا با دهن باز نگام میکردن😂