من الان دقیقا وضعیتم اینجوریه .به خاطر دخالت و بدجنسیهای خانواده شوهر و طرفداری بی جای شوهرم از اونا و دهنبینی تا طلاقم رفتم ولی حالا که برگشتم دوست ندارم روشونو ببینم .
جالب اینکه شوهرم کارای اونارو نمیبینه و چون میبینه من رفت آمد نمیکنم اونم با خانوادم قطع ارتباط. ولی در کل تو این حالت آرامشم بیشتر از وقتی هست که باهشون حرف میزنم...
دقیقا مثل من شوهرم می بینه من نمی رم اونم میخاد بیاد تو خانواده من سختشه در صورتی که من کلا یه بچه ام
فعلا تا کمی خودت رو ریکاوری کنی ادامه بده همین وضع رو
من سالهاست سالی یک یا دوبار پدرشوهر و مادرشوهرم میان خونمون.من هیچ وقت نمیرم...شوهرم خودش میره بهشون سر میزنه
همسرم با خانواده من راحت تره.خیلی هم باهاشون خوبه
شوهر منم اوایل خیلی اذیت میکرد ولی قبول داشت که خانوادش مقصرند.کم می‌آمد خونه پدرم...ولی هرموقع که نمی‌آمد من بهش اصرار نمیکردم اصلا تعارف هم نمیکردم.خودم میرفتم.خانوادم هم میپرسیدن میگفتم نیومده دیگه نمیدونم.بعد که می‌آمدم خونه همسرم می‌پرسید از من نپرسیدن...میگفتم نه منو میخواستن که اونجا بودم دیگه
