چند وقت پیش رفته بودم یه پاساژی، یه دختری دیدم که داشت با چنتا دختر و پسر دیگه میگفت میخندید و سیگار میکشید،مامانش اومد گفت بیا بریم خونه، گفت تو برو، من بعدا میام. مامانش گفت پس بابات میاد، دختره به زور رفت! اصلا انگار نه انگار،بچه دبیرستانی سیگار، ارتباط ناجور،مامانه رواصلا حساب نکرد جلو اونهمه ادم.
حالم خیلی بدشد