تو دانشگاه هیچوقت چشم شوهرم نداشتم یکبار تو خیابون دعوام شده بود با یه پسره سر کار
بعد دستم بدجور زخمی شد
فرداش تو محوطه دانشگاه واسه دوستام میگفتم با پسره کناری دعوام شده
عصرش رفتم سرکار دیدم صاحب کارم گفت ظهری جر شده بود
فرداش فهمیدم نامزدم اون موقع رفته پسره رو تا مرگ زده بود خودش هم خورده بود اما کلا همیشه بهش میگم اون روز بدجور رفتی تو دلم فهمیدم یه نفر تو عمل مراقبم هنوز عکس دستم میبینم تموم تنم استرس میگیره
اینو تو اکثر تاپیک ها گفتم اما الان باز دلم خواست بخاطر عشق مون تا ابد اینجا بمونه 🤍