هعی سر سفره یا وقتی یه چیز مخوریم گیر میده که چقد خوردی فلان
امروز گفت وای این لیوان چندمه چای میخوری منم چایو گذاشتم جلوش گفتم بردار بخور من نمخورم بعد گفت نه نمیخوام بابا بعد زنموم دید گفت ایوای چای میخواستی بیا دخترعمم هم گفت نه نمیخوام منم گفتم نه زنمو بده چایو چشمش مونده به چای من بذار بخوره دخترعمم هم گفت نه زنمو شوخی میکردم حالا مگه زنموم هم ول کن بود؟خلاصه دیگه یکم خجالت کشید سرشو کرد اون ور چاییم به خودمم داد😑😂