حس پرواز ،چشام جوری برق میزد که خودشم میگفت چرا چشات دارع اینجوری میهش
خیلی دلم میگیره عشق من از هوس نبود آخه از بچگی دیوانه وار دوستش داشتم چقدر برا زندگیمون تو ذهنم نقشه ها کشیدم حتی تو عالم نوجوانی هم بهش وفادار بودم با اینکه حتی خودش نمیدونست حسم بهش چیه وقتی میومد خونمون انقدی خوشحال بودم که حد نداشت اما برا کس دیگه شد
انگاردلم یه شیشه بود خردمیشدمیریخت پایین وهمش دوست داشتم این اتفاق تکراربشه بادیدنش حس فوق العاده ای بود
از اولش عاشق نبودم. بعد سه سال بهش گفتم عشقم.تا نرسیدم ب اون حس نگفتم. واسه همینم بعدش ک بنا ب دلایلی تموم شد خیلی چیزا تموم شد برام.
اما هرباردیدنش🙂با ذوق شوق تپش قلب ...اونم همینطور .
حس میکردم هیچ چیز دیگه ای جز دیدن اون نمیخوام
انگار قلبم تا قبل از اون لحظه نمیزد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
