اون پولداره خیلی و من هیچی ندارم
از وقتی اومده کل هزینه های کلاس و عمل و لباس و... همه چیو میده تازه هنوز عقدم نیستیم
اون موفقه همه چی داره میتونه بهترین دخترا رو داشته باشه
ولی من نه چندان خوشگلم نیستم پولدار نیستم به هیچ عنوان پر از ترس و حسرت و بی اعتمادی بودم
اون تمام ترسامو نابود کرد بجاش تو دلم امید کاشت
ولی بازم کاری از دست من برنمیاد اونه که واسه ازدواجمون کل خونه و ماشین و کل جهازو داره
من چیکار کردم واقعا همه کارا رو اون میکنه
منم بشدت عاشقشم وابستشم خیلی زیاد و اون یه مرد خیلی خوبه اما واقعا حس میکنم هرچی اون خوبه من ازش پایین ترم و لیاقتش بهتر از منه
اگه اون تصمیم نگیره منو دوست داشته باشه من کل عشق و امیدمو از دست میدم اخه من گذشته ی سختی داشتم بابامم خیانتکار بوده
چرا این حسو دارم نمیدونم