من فقط خدا رو داشتم ....

خونواده من جوری هستن که ضربه خوردن رو بیشار دوس دارن هر کی بی احترامی کنخ براشون خوبه هر کی خوبی کنه بده دلم پره از مادر پدر خواهر تا جمع میشن فقط شروع میکنن مسخره کردن من که دیونه ام چون مهربونم ولی چرا مادرم نمیبینه مریض بود دو ماه رو تحت بود مواظبش بودم بخاطرش از ترم اخر ارشد مرخصی گرفتم پدرم رو هر هفته دیالیز میبردم از شرایط خیلی بد در اومد چون ازش نگه داری میکردم مگه چن سالمه که جوونیم بره وظیفمه ولی شکنجه چرا از همه دلزده ام افسردگی شدید دارم همش باید گریه کنم اینکه چقد تحقیر شدم تو مساعل مختلف