2733
2734
عنوان

مراسم فاتحه خواهر زاده شوهرم نرفتم

341 بازدید | 20 پست

باخانواده شوهر برخلاف میلم ده سال تو یه حیاط توروستا  بودیم وخوراکمون هم یکی بود

و شوهرم حاضر نبود خوراکمونم جدا کنه بسکه میترسه از خانواده ش 

بعد ازده سال دادگاه وپاسگاه

طلاهامو فروختم وشوهرم بالاخره باهزاران مصیبت مجبور شد خونه جدا از خانواده ش توی روستای بغلی برام اجاره کنه وخونه رو قولنامه کرد

وقتی پدرش فهمید قیـــــــــــــــــــــامت بپا کرد

و رفت به صاحب خونه گفت پولشونو بده و قرارداد رو به هم بزن

صاحب خونه قبول نکرد

دوماه تو اون خونه بودیم وزندگیمو شوهرم جهنم کرد جهنم هااااا

نه خونه میومد نه خرجی میداد

وقتی هم میومد پاچه میگرفت... 

خلاصه 2ماه بعد من وپدرم تصادف میکنیم ولگنم میشکنه

پدرم دستاش میشکنه وماشینش داغووون شد

خانواده ش هیچ سراغی ازم نگرفتن

شوهرمم ولم کرد واومد پیش خانواده ش

من گذشت کردم وبرگشتم خونه اجاره ای

موقع تمدید قرار داد باز باباش همون کارا رو انجام داد!!!!!!!! 

باز با واسطه وریش سفید شوهر آشغالم راضی شد که خونه رو تمدید کنه

بعد ازتمدید باز پدرم تصادف میکنه ومیمیره

خانواده شوهرم واسه تشییع اومدن ویکی دوبار بعدش

(خانواده شوهرم تاچهلم و خانواده خودم تاسال میریم خونه مرحوم فاتحه وتا چهلم 5شنبه ها همگی میریم سرمزار که خانواده شوهرم از این کار سرباز زدن ونیومدن بااینکه وفتی برادرشوهرم مرد  هم خودم وهم خانواده م سنگ تمام گذاشتیم) 


قسم خوردم هرکی ازشون مرد نیام مراسمش


باز موقع تمدید قرار دادشد


شوهرم منو بیرون کرد


اثاثیه رو اورد منزل پدرش


منم تصمیمو برای طلاق گرفتم و رفتم شکایتش کردم


و. اومد تو دادگاه تعهد داد که ادم بشه و دیوار کشی کرده


و. من باخانواده ش قطع رابطه باشم


برگشتم دیدم دیوارو تا نصفه گذاشته و دروغ گفته 


و هی وعده وعید میده که بعد میذاره والان پول نداره(بااینکه پول طلاهامو گرفت برد باخواهراش خوردن) 






تو. این فرصت مادره وخاهراش وپدرش هم واسه اینکه بیان خونه م وتو زندگیم باز دخالت کنن از هییییییییچ کاری دریغ نمیکردن... 


به مادرش گفتم حق نداری بیای در خونه م




چند ماه بعد پسر خاله ش میمیره


نرفتم مراسمش(واقعیتش خواستم برم،شوهرم گفت خانواده م براشون اهمیتی نداره اومدن تو!!!!!!!!!) 


خلاصه نرفتم




دوماه بعد هم خواهر زاده جوونش میمیره


ومراسم رو توی همین حیاط مشترک گرفتن


اونم نرفتم


اوناهم با مهمان هاشون اومدن خونه م، میخواستن ختم قران بگیرن


بیرونشون کردم 




حالا هرجا میشینن میگن رفتیم خونشون ختم قران بگیریم وعروسمون بیرونمون کرد


همه دروهمسایه با نفرت منو نگاه میکنن


شوهرم تا چند وقت پوزه ش کج بود که چرا اون کارو کردی!!! 


گفتم چون تو زدی زیر تعهدت وتعهدت تو دادگاه یادت رفت




حالا دو هفته ست دیوار حیاط رو کامل کرد وشدیم همسایع دیوار به دیوار خانواده ش


جدای از اینکه من ازاینجا بودنم ناراضی هستم


هر چند وقت یک بار هم میگه بیا بریم خونه پدرم وکدورتا رو بذار کنار 


تا منم بیام خونه مادرت!!!! 


گفتم میخوام صد سال نری خونه مادرم




بچه ها من تو این خونه حاللللل دلم خییییلی بده


دلم طلاق وجدایی از این مرد وخانواده ش و رفتن ازاین خونه رو میخواد




بیزززززززززززززارم از این خونه




همش انرژی منفیه


حال دلم توش خرابه


خیلی خــــراب


با بی کاروبی سرمایه تک وتنها با یه دختر بچه کجا برم چیکار کنم



ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



دیگه وقتی روابطتون در این حد به هم خورده و حرمتها شکسته رفتن نرفتنت مهم نیست الان ، اما درباره زندگی خودت فکر اساسی کن ، اگه بخوای طلاق بگیری که یه بحث دیگه ست اما  اگه میخوای زندگی کنی بشین خوب فکر کن ببین کجاها باید تغییر کنی تا شوهرت هم تغییر کنه

زندگی تو محیط کوچیک یه سیاستهایی میطلبه مخصوصا که دختر هم داری

یه مدت خنثی باش ، کتابهای خودسازی و روانشناسی بخون ، فضای خونه رو آروم و گرم کن

2728

متاسفانه حرمتی بینتون نمونده

خوب شد زمان مختار فضای مجازی نبود وگرنه دار ودسته اوباش کوفه هشتگ میزدن: نه به اعدام شمر_نه به اعدام عمر بن سعد_نه به اعدام حرمله🙌(نحوه شهادت شهید آرمان و شهید عجمیان، تا مغز استخوانم را سوزاند😓)

زندگیت خیلی خراب تر از اینه که با رفت و آمد کدورت ها حل شه خودت هی اونا اومدن درستش کنن خراب ترش کردی به نظرم اگه شوهرت رو دوست نداری جدا شو نه اون و خانوادش رو آزار بده نه خودتو 

فقط نمی دونم چرا این وسط بچه دار شدی 

عزیزم هیچ حرمتی بینتون نمونده حالا که دیوار رو کشیدی بزار شوهرت اون روی تو رو هم ببینه ومتوجه شه دیوار کشیدن کار اشتباهی نبوده بفهمه مثل قبل عاشق تو بوده رابطه خودت رو با خانواده همسر درست کن ولی محدود

عزیزم هیچ حرمتی بینتون نمونده حالا که دیوار رو کشیدی بزار شوهرت اون روی تو رو هم ببینه ومتوجه شه دیو ...

باید به شوهرت بدون این که چیزی بگی با اخلاق خوبت بفهونی  تو اون موقع تحت فشار شدیدی بودی محدود شدن روابط توی زندگیش تاثیر مثبت داشته باید به مردا اثبات کرد 

2738

حرمتی نمونده ،کاش شوهرت این بین از اول به فکر آسایش و آرامش تو و بچه ش بود ،این همه کدورت به وجود نمیومد

حالا هم سعی کن فراموش کنی و به زندگیت برسی به خاطر بچت

ول کن جهان را ؛قهوه ات یخ کرد.....
یعنی هیچکی نبود

اما عزیز دلم تو ختم خواهر زاده اش این شما بودی که خیلی تند رفتی 

بد رفتی شاید اجازه میدادی اوضاع خیلی فرق می کرد از چشم همه خودت رو انداختی بنظرم برو عذر خواهی کن بگو واقعا شرایط روحی خوبی نداشتم

دیگه وقتی روابطتون در این حد به هم خورده و حرمتها شکسته رفتن نرفتنت مهم نیست الان ، اما درباره زندگی ...

مثلا چیکارکنم که شوهرم راضی بشه از اینجا بریم؟ 

تمام ارزوم رفتن ازاینجا وقطع ارتباط بااین خانواده ست

اما عزیز دلم تو ختم خواهر زاده اش این شما بودی که خیلی تند رفتی  بد رفتی شاید اجازه میدادی اوض ...

عذرخواهیکنم؟ 


من 7ماه

فلج شدم

افتادم تو جا

نیومدن ببینن مرده هستم یازنده

پدرم مرد بازم همین کارو کردن

کاری کردن که شوهرم حاضر نیست یه خونه برام اجاره کنه یه روستای سگه

زندگیمو نابووود کردن

حالا من برم عذر خواهی کنم؟؟؟

حرمتی نمونده ،کاش شوهرت این بین از اول به فکر آسایش و آرامش تو و بچه ش بود ،این همه کدورت به وجود نم ...

ارهشوهرم همیشه و اول از همه 

فقط به فکر خانواده شه

نه من

اصلا من وبچه م براش مهم نیستم

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز