دنبال کارهای تکمیل خونست
شبو به روز میدوزه زودتر کارها تکمیل بشه که منو برگردونه سر زندگیم
اما نمیدونم تا کی قراره طول بکشه
شاید یکماه
ولی بدیش اینجاست من روز به روز دارم کم اشتها تر میشم و بیشتر از رنگ و رو می افتم از بس استرس دارم و بی تابم
همه این فتنه ها و آشوب هارو پدر شوهر مادرشوهرم میتونستن بخوابونن ولی عمدا لج کردن عمدا کشش دادن عمدا رفتن زیر پای شوهرم
حتی واسطه بهم گفت که مادرشوهرت نمیزاشته ک شما بهم برگردیم
خودشون ولی همش این اون ور و تفریح بودن خوش میگذروندن
من ازشون نمیگذرم و از خدا میخوام زجرهایی که این سه ماه منو خانوادم تحمل کردیم به خودشون برگرده