آبله گرفته از صبح هی غذای سرد و آبمیوه و اسموتی و خیار ماست و اینا براش درست کردم و حواسم بهش بوده در صورتی که منم همین چند روز پیش آبله داشتم بهش میگفتم حالم بده میگفت عیب نداره شاید بمیری!
جز اینکه برا اون غذا درست کردم من و بابا و داداشم رژیم داریم سه جور رژیم مختلف که هر سه تاش درست کردم برا آبجی کوچیکم غذا درست کردم جدا یعنی ۵ جور غذا درست کردم کلی ظرف شستم اصلا وقت نکردم درسی ک امتحان دارم بخونم بخاطر اون اونوقت الان بیدار شده اومده هرچی از دهنش در میاد بهم میگه.چرااا؟چون که وقتی داشتم برای خانم اسموتی درست میکردم یکن آب ریخته روی اپن آشپز خونه و کابینت زیرش
هی من میگم شاید مشکل از منه ولی با این تفاسیر من باید چ غلطی میکردم ک نکردم؟؟؟؟بعد برگشته بهم میگه که اگه من نباشم کپک میزنه به تو...اونوقت عین چی دور داداشم میگرده در صورتی که با بدا و اونی که صبح تا شب بیرون ولگرده و درس نمیخونه اونه...