2733
2739
عنوان

برای اولین بار ، کی شمارو متوجه عیبتون کرد؟؟

| مشاهده متن کامل بحث + 477 بازدید | 30 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عیب های ظاهریم رو که نیازی به کسی ندارم به روم بیاره،خدارو شکر آینه موجوده تو خونمون

ولی درباره عیب های باطنی معمولا خانواده ام که خب ممنونشون هستم چون معمولا خودم متوجه نمیشم

خدایا:عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار...... علی شریعتی 

خواهر دوستم . نوجوان بودم صدامو مسخره میکرد . چقد دلم می‌شکست . جرات نمی‌کرد پیشش حرف بزنم 

بعد چندسال ازدواج کردم همسرم قیافش خیلی قشنگه. من خودم زیاد جالب نبود (الان خیلی خوب شدم)مارو دید. باهم. داشت جونش درمیومد فکر میکرد منو کسی نمیگیره (درسته ازدواج افتخار نیست ولی هدف خیلی هاست )خودش ازمن بزرگتر بود و مجرد. اونجا بود ک حسابی سوخت 

چقد دل منو می‌شکست هنوزم نمیبخشمش چندش رو 

2731
وای خواهر منم دقیقا همینطوریه  حالا انگار خودش چی هست..

من خواهرم سخن کلفتی رو از عموم به ارث برده

باقیه اخلاقاش خوبه ولی یهو یه چیز میگه که تا تو گور هم از یاده آدم نمیره

اگه دیدی در جوابِ حرفت گفتم:شما حرفِ بعدت هم درسته،،،بدون حوصله حماقت و حرف بیخودت رو ندارم😉

خانواده گ کسی نمیگن برادرشوهرم گاهی ب شوخی ب منو زنش  میگ دماغاتون نزدیک ۲۰۰خرجشه😬😂😂و البته آینه😂😂💔

عدس کوشولووووم ۱۴۰۳/۱/۱۴ ساعت ۵ صبح سقط شد 💔روزی که آزمایش دادم دکتر آزمایشگاه بهم گفت ی عدس کوشولووو تو شکممه منم اسم کاربریمو گذاشتم مامان عدس کوشولووو اما دیگه عدسم و ندارم 🥺💔
2740

متاسفانه از همون دبستان بچه های بی ادب و بی شعور مسخره میکنن بعضیا رو. مثلا من خودم هیکل پری داشتم چاق نبودم ولی چندبااار بهم گفتن. حتی یه بار شنیدم یکی داشت به اون یکی میگفت این چرا اینقد چاقه😑  حیلی تو روحیه ی منه بچه که حتی نمیدونستم چاقی چیه تاثیر بد گذاشت. من خودم به اندازه کافی مشکل تو خانواده داشتم اینم اضافه شد. نمیبخشم. 

طوری شد که شبا تو رختخواب گریه میکردم میگفتم خدایا صبح که پامیشم لاغر شده باشم😔


پوستم گندمیه ولی دبستان که بودم یکم تیره تر بود. یه دوست داشتم کلاس اول اسمش درسا بود اون خیلی سفید بود. وقتی دستشو میگرفتم میگفت دستاتو بشور بعد دستمو بگیر. میگفتم تمیزه تازه شستم میگفت پس چرا این رنگیه. 

از اون موقع انقدر دستامو میشستم توی بچگی که این تبدیل به عادت شده حتی الان که دقیقا ۱۱ سال میگذره. پوست دستام زخمن و به شدت خشک. وسواس گرفتم نسبت به رنگ پوستم همیشه جلوی آیینه ام. همه بهم میگن خوشگل حتی وقتی این فکرمو با بعضی از دوستام در میون گذاشتم بهم گفتن تو که رنگت روشنه ولی خودم انقدر خودمو تیره و زشت میبینم که احساس میکنم بیماری روانی گرفتم.

یبار داشتم با دوتا از دوستام از مسی. مدرسه برمیگشتم این صحبت برای چهارده سال پیش یه پسر گفت اون که وسط داره راه میره انگار مادرش ریده اون رو دوستام خیلی خندیدن و قلبم اونجا شکست نمیدونم دقیقا چرا اون حرف زشت رو زد بماند که بعد ها همون پسر چقدر التماس کرد که باهاش دوست بشم 

ولی بهش گفتم هیچوقت نمیبخشمش 

اما بخشیدم 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز