خواهر دوستم . نوجوان بودم صدامو مسخره میکرد . چقد دلم میشکست . جرات نمیکرد پیشش حرف بزنم
بعد چندسال ازدواج کردم همسرم قیافش خیلی قشنگه. من خودم زیاد جالب نبود (الان خیلی خوب شدم)مارو دید. باهم. داشت جونش درمیومد فکر میکرد منو کسی نمیگیره (درسته ازدواج افتخار نیست ولی هدف خیلی هاست )خودش ازمن بزرگتر بود و مجرد. اونجا بود ک حسابی سوخت
چقد دل منو میشکست هنوزم نمیبخشمش چندش رو