خواستگار یا دوست مناسب خودم پیدا نمیکنم

همه شرایطم اینه تحصیلکرده ام دانشجوی ترم اخر ارشدم قدم چهره ام خ خوبه بقیه میگن قبلا بدون ارایش عکسمو گذاشتم اینجا 

وضع مالیم:دوتا اپارتمان بناممه ارثیه است دادم اجاره خودم سال بعد مدرکم بگیرم میرم طرح توبیمارستان

خواهرم پرستاره پدرم فرهنگی بود فوت کرده 

ولی نمیتونم ازدواج کنم ب این دلایل

خونمون موقعیت ملکی اش خ خوبه ینی قیمتش و خود منطقه اش سرحاشیه اصلیه اول بازاره اما کوچکه پایینش مغازه مامانم ماهی ۲۵ میگیره ۴تا مغازه ام داریم تقسیم نکردیم هنوز از اونها ماهی ۱۰ بین ورثه هرماه مادرم اجاره هارو تقسیم میکنه 

مردم با خونه اجاره ای پز میدن ما پولشو داریم ولی مامانم همکاری نمیکنه سالهای جوونیم هدر رفت هرکی میاد از دکتر و کارمند گمرک و بازاری تا بی پول و بیکار فایده نداره😔خ دلم شکسته چکارکنم

دوستمم منو واس پول خواست ازم ۲۰تومن واس گوشی میخاست سرهمون دعوامون شد تو تاپیکام هست پولمو پس گرفتم‌ازش 

با پول وام مشترکمون هیچی بهم نگفت رفت ۵۵تومن ایفون خرید

باورت میشه ی همکلاسیم ن خشگلی داشت ن قد و هیکل شوهر کارمند خوشگل پیدا کرد واس پز عکسشو گفت ببین نشون داد تعجب کردم گفتم چجوری اشنا شدین گفت مادرش اومده خونمون خونمون شیک و تمیزخشگله منو گرفتن واس پسرشون 

ب مامانم اصرار کردم ماهم بریم تو ی اپارتمان دیگمون گفت ن گفتم دوتاشو بفروش ویلایی تو کوچه خودمون بخر بسازیم دوطبقه واس مستقل بودنش باز گفت ن حوصله ندارم 

خواهرم ک اهل ازدواج نیست داداشمم ک دودله میگ تا عقد کنم دختره مهریه بخاد چی میگ ازدواج نمیکنم 

منک گفتم ازدواج میخام مامانم گفت فقط تو الان گیردادی ب سرووضعمون منو فرستاد تو ی اپارتمان دیگ ک دست مستاجر نیست دوتا کوچه بالاتر تایم کنکورم بود بعدم موندگار شدم ۴۵متریه تنهام قبلا خواستگار اومد واسم پسره خ خوش تیپ لیسانس و اهل کار ولی فهمید من تو این اپارتمانم حدود ۲۰روز بود اونزمان غیرتی بازی دراورد ک چرا رفتی اونجا تنهایی🙁فردا ک مامانم میاد واس معارفه قبلش بیا خونه گفتم باشه بازم فرقی نکرد چون مامانش اونجا خونه کوچکمون دید قهر کرد رفتن

دیگ تازگی افسردگی گرفتم نمیتونم با هیشکی اشنا بشم 

ن اون قصد ازدواج نداره ۴۰سالشه وقتی ۲۸سالش بود یبار نامزد کرد ک اونم پسره سردوماه هی گفت فلانقدر پول بده بزنم ب کار خواهرمم نداد دعواشون بالا گرفت طلاق گرفت ازش 

زمان طلاقم پسره گفت پول بده درازای طلاق 

خواهرم بیشتر عصبانی شد ب واسطه گفت مهر میزارم اجرا 

دیگ از رو رفت طلاق خواهرم داد ولی شناسنامش سفیده خواهرم 

کلا بیخیال ازدواج شده 

ولی من میخام

داییم چنبار صحبت کرده مادرم گوش نمیده خونمون انقد قدیمیه ۳۰سال ساخته با شوهرم اونجا افطاری بودیم بارون شدید گرفت از سقف اب ریخت🤦‍♀️😔😔مامانم هی گفت تازه ایزوگامش کردم باز سوراخ شده بعدا شوهرم خ تحقیرم کرد زخم زبونم زد 

ولی یبار از دهنش پرید گفت من جات بودم با بهترین پسر شهرتون ازدواج میکردم (شوهرم مال ی شهر خ کوچک شمال بود بیکار بی پول قبل ازدواج گفت کارگاه داره بعد عقد رفتیم شهرشون کارگاهش نیمه متروکه بود منو میپیچوند ک نفهمم بیکاره اخر پدرش لو داد گفت اینجا کوچکه شغل نیست بیاد شهرشما اومدیم اینجا چنتا شغل کار پیدا کرد گفت لیاقتم بیشتر از تویه💔 ازتو بهترم پیدا میکردم زندگی ول کرد رفت جداشدیم)

۳۷

پس چرا پسرای سطح پایین میان سمتم؟ همونم بعدش ازم درخواست مالی داره تو تاپیکام هست دوست پسرم سرم چجوری داشت کلاه میذاشت

اونهایی ک کارمندن وضعشون خوبه ظاهر زندگیمون میبینن میرن مثلا ی خواستگار داشتم تهران زندگی میکرد ولی اصالتا مال یکی از شهرای اطراف شهرخودمون بود هم تو بانک کارمند بود هم تو دفتر ی آدم معروف نمیشه بگم مرجع تقلیده مذهبی بود ی خونه بزرگم داشت بعد مامانم اونو برده واس خواستگاری خونه خواهربزرگم چرا 

چون خونه اون بهتر از خونه ماست بااینک دامادمون وضع مالیش ضعیفه ولی خونشون شیک مدروز درست کرده

ی خولستگار دیگمم اینجوری کرد اون تا فهمید خ ناراحت شد کلا رفت 

یکی ۸۵ یکی ۶۰