من عاشق بچه ها بودم و هنوزم دوست دارم اما الان دیگه حالو حوصله اون موقع رو ندارم سنم داره میره بالا اعصاب خودمم ندارم چه برسه بچه های مردم که نوع تربیت و اخلاق و رفتارشون چیزیه که من فراریم ازش
برای همین زیاد تحویل نمیگیرم هرچیم به رو میارم که حوصله بچه هارو ندارم انگار نه انگار باز فامیلمون بچشو میاره برا من نگهش دارم تا بره به کاراش برسه (بچش کلاس دومه)
از بچگی میومد ولی الان سنش یه جوریه رو مخه هرکاری بگم نکن همون کارو میکنه
زنه خیلی خوبیه بدی ندیدم ازش زشته بگم نمیخوام دیگه نگه دارم بچشو؟
اخه پیش پیش میگه مارال پیشت بمونه چندساعت؟مسئولیتش با خودمون روم نمیشه بزارمش خونه خواهرم
چی بگم اخه؟
من امروز باید پریود بشم اعصاب صفر جونم داغونه
یه سوالو ۴۰۰بار میپرسه بهش میگم خصوصیه ادم هرسوالیو نمیپرسه نمیفهمه باز تکرار میکنه بچه خودمم که نیست دعواش کنم
ماهواره رو قطع میکنم میاد به زور میخواد وصل کنه که بقول خودش زنایی که میرقصنو ببینه میگم خرابه نمیفهمه که
تا رسید ده بار گفت گشنمه من تند تند غذاشواماده کردم دیدم براخودش بستنی برداشته تو یخچال میخوره بعد پشت بندش یواشکی داره بیسکوییت میخوره بعد پفک
گفتم نخور من دارم غذا میپزم بعد غذارو یه ذره هم نخورد
گفت خوشم نمیاد از این خودش گفت اینو بپز
در راه رو رو باز میکنه هرچی میگم ببند من لباسم نامناسبه گوش نمیده تا صدا میشنوه باز میکنه بعد همسایه ها فکر میکنن من دارم میپامشون
بخدا من خیییلی تحمل کنم بچه خودمه باز اگه بچه خودم بود دعواش میکردم یکم اخه نمیشه حرف زد به بچه مردم
توروخدا اگه میخوایین بچه بیارین اول شرایطتونو ببینید
ادم یه بار دوبار ده بار بچشو میسپاره دست مردم درست نیست
فامیل خیلی نزدیکمه نمیتونم بگم اینجا ولی جزو خونوادمه ولی باز من برام سخته داغونم بخدا جالبه بهم میگه چرا بچه نمیاری میگم حوصله ندارما