تقریبا ساعت نزدیکای ۵صب بود ک صدای جیغ و داد
و زجه های طولانی و بلند اومد از خواب پریدم رفتم لب پنجره دیدم صدای چند خونه قبل از ما بود چندتا ماشین پلیس هم اومده بود سریع مانتوم و پوشیدم و از پله ها پایین رفتم و رفتم داخل کوچه وااااااااااای چشمتون روز بد نبینه مرد همسایه ۵۶ آشغال زن خواهر زن و عروسش رو کشته بود هر کدوم رو ی جوری اول عروسش رو صدا میکنه و میگه ی لیوان آب بیار اتاقم اون بیچاره رو خفه کرده بود سر خواهر زنشو رو بریده بود و زنش رو برده داخل حمام لخت کرده و با گلوله کشته بود و بعدش لای پتو گذاشته بود خیلی وحشتناک بود اصن باورم نمیشه مگه میشه خیلی دنیای کثیفی شده از این و کوچه و محله و حتی این شهر هم میترسم 😨😨😨😨