2733
2739

۱۷ سالههههههههه دل مادرمو خون کردن ی چشمش اشکه ی چشمش خون

فحش خار و مادر به مادرم دادن بخاطر اینکه بابامو دوست داشت هیچی نگفت 

مادربزرگ بنده خدام چندیننننن ساللللللللللللللل دراز با یه شوهر بی غیرت معتاد زندگی کرد بخاطر پنج تا بچش اینجا همه زنن میدونن که چقدر درد داره ی زن بخاطر فقط بچه هاش زندگی کنه

هنوززززززز مشکل داریم ، مادربزرگ پدریه من خیلی مظلومه اصلا باید گریه کرد به زندگیش که از صبح شوهرش میرفت قهوه خونه تا ۱۲ شب ق..مار میکرد میومد خونه این بود و پنج تا بچه مظلوم ، با خون دل بزرگشون کرد عروسی کردن این مرتیکه که پدربزرگ من باشه هنوز اذیت میکنه عروسش که مادرم باشه رو باهاش عیننن ی دختر غریبه رفتار میکنه من معتقدم عروس مثل ی عضو گمشده خانوادست که دوباره برمیگرده بهشون جزو خود خانواده عه نه اینکه مثل غریبه باهاش رفتار کنن بی احترامی کنن

حال مادر من بد بود ی دونه زنگ نزد مادربزرگم سواد نداره پدربزرگم اصلا زنگ نزد ولی وقتی  میفهمه که پسرش بابام باشه

تلفن جواب نمیده ۸ صبح زنگ میزنن نه سلام و نه علیک ازش میپرسن

اصلا مارو دوست ندارن!!!!! من به جرعت میتونم بگم اولا که نوه دختری و دختر تو خانوادشون کمه دومن من موفق ترین نوه ایم که تو اون حانواده هست من ی اجرا رفتم بلیط فروخت نمایشمون ی دونه نیومدن منو ببینن آشغالا

الهی ذلیل بشن هنوز به ما توهین میکنن مایی که هیچی نمیگیم براشون ترشی و اسباب میفرستیم بابام ببره خونشون اینکارارو میکنن

همه میگن مادرشوهر ما میگیم پدرشوهر 

الهی خدا پدربزرگمد ذلیل کنه به بچه هاش میوه نمیداد باید لباس زمستونیشونو لبه میزدن میشد آستین کوتاه.... دق داد عمه و عمو و بابای منو...

برای ظهور امام زمان صلوات بفرستتتتتتتتتت🌱
چی شد🙄🤔

رفتن امروز تو کل فامیل پخش کردن با کلی ذوق که فلانی(بابای من) مریض شده

بابای من انقدر آدم خوبیه که تنها کسیه که به فکر مادرشه بقیه حتی مادربزرگمو دکتر ام نمیبرن عین خیالشون نیست

بدتریم اتفاقا داره تو فامیل میوفته

همیشهههه بد مارو میخوان

حسودن حسود....

برای ظهور امام زمان صلوات بفرستتتتتتتتتت🌱


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سلام عزیزم از اونجایی ترسیدم دیر درخواست دوستیمو ببینیی بهت پیام دادم

اون دختره زنگ پل.یس زده بهش گفتن باید حضوری بیای ..گفته نمیتونم ..گفتن مشکل خودته و قطع کردن این ایدیشه تو بهش کمک کن 

اگه تو سختی جا نزدی... اینجا می شه نقطه ی پایان نمیتوانم ها و اغاز میتوانم ها و سرآغاز موفقیت وافتخار تو...))!  
2728
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز