سلام من بالا خونه مادرشوهر اینا زندگی میکنم دخترم یک و نیم سالشه شوهرمم صبح تا عصر سرکاره بوه های خواهرشوهمم همشششش خونه مادرشوهرمن یعنی هفت روز هفته رو یا پسرش ک خیلی شلوغه میمونه یا پسرو میبرن دختراشو میذارن بمونه نمدونم چشونه حالا زبونشونم درازه ک مابچمونو خونه مامانم میذاریم ولی بخدا همش تو خونه ما هستن اونم همه جارو بهم میریزن اگرم بگی بالا چشت ابروعه با گریه و دو سه تا میذارن روش میرن ب مادرشوهرم میگن حالا ترسی ازشون ندارم ولی خوشمم نمیاد پشت سرم دروغ باشه راستش دیگه خسته شدم از شلوغیای این بچه ها مخصوصا پسرش ک روزگار دخترمو سیاه کرده همش اذیتش میکنه گریشو درمیاره چیزیم بگم شوهرم میگم شوهرم میگه نگو بچه ناراحت میشه خوب من ناراحت نمیشم بخدا دیگه انقد من تمیز کردم اون خراب کرده خونه رو دیگه اعصاب شدم میپرم ب همه به خدا صبحونه خونه ما هست ناهار خونه ما هست عصری میخپایم ی چایی بخوریم خونه ماهست بحث خورد و خوراک نیس دو دیقه ارامش خلوت نداریم از دست اینا
خونه اتونو عوض کنید
یا درو قفل کن راشون نده
فقط یابرو یا درو قفل کن مرگبار شئون یبار
برو خونه مادرت.
مادرشوهرت بشین
کاملا حق با شماست
آدم ازدواج میکنه و بچه دار میشه که آرامش و شادی به زندگیش بیاد نه اینکه اول زندگی بیای بچه های مردم رو جمع و جور کنی
اول از،همه اگه میتونی از اون خونه برید چون این تنها مشکل نیست کلا تا با خانواده شوهر زندگی میکنی دخالت ها چند برابر من خودم
چند سال زندگی کردم تو یک ساختمون باهاشون و هرروز میگم کاش از روز اول نمی‌رفتم و الان ۴ ساله جدا کردیم خونه زندگیمون رو و معنی زندگیو فهمیدیم
خب درمورد این مسئله هم بنظر من اول اینکه همسرت باید به روی خانوادش بیاره و گلایه کنه
دوم یمدت سر سنگین باش باهاشون
یمدت تا اومدن بگو تایم استراحت ،تایم خواب. تایم حمام و ... است و بفرستشون بالا اگرم اعتراض کردند با بیان خوب و ریلکس عنوان کن که از صدای بچه ها اذیت و سردرد میشی
ارسال نظر شما
