ماشین مادرم رو زدم پلاکش افتاد😩سپرش هم خراش برداشت

nasim1389

عضویت: 1399/12/23

تعداد پست: 1424

چندسالته

کاربری،سال۱۳۸۹ هستم ک رمزشو گم کرده 😒

1403/02/06

|

13:25

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

khanomi80600

عضویت: 1400/06/06

تعداد پست: 5989

چند سالته؟؟؟من گواهینامه گرفتم تا ۷ سال دست به مذشین هیچ احدی نزدم تا خودم ماشین خریدم هرگز ماشین بابامم به امانت یک ساعته نگرفتم بخاطر همین مسائل 

 درخواست دوستی رد میکنم 

1403/02/06

|

13:25

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

کاررلا

مدیر استارتر

عضویت: 1400/03/23

تعداد پست: 8127

چند سالته؟؟؟من گواهینامه گرفتم تا ۷ سال دست به مذشین هیچ احدی نزدم تا خودم ماشین خریدم هرگز ماشین با ...

من دیگه نزدیک ۲۰ ساله گواهی نامه گرفتم

داره ۴۰ سالم میشه

خااااک تو سرم

خاااااااک

فقط روز به روز دارم پسرفت میکنم

خونه ماشین همه چیزم رو از دست دادم

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

1403/02/06

|

13:27

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

khanomi80600

عضویت: 1400/06/06

تعداد پست: 5989

من دیگه نزدیک ۲۰ ساله گواهی نامه گرفتم داره ۴۰ سالم میشه خااااک تو سرم خاااااااک فقط روز به روز ...

دور از جون میشه بگی چرا نونه و ماشینت از دست دادی؟ فروختی؟

 درخواست دوستی رد میکنم 

1403/02/06

|

13:29

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

کاررلا

مدیر استارتر

عضویت: 1400/03/23

تعداد پست: 8127

دور از جون میشه بگی چرا نونه و ماشینت از دست دادی؟ فروختی؟

خریت خریت

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

1403/02/06

|

13:31

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب