رفیق صمیمیمو میگم
یبار درد و دل کرد خانواده شوهرم فلانن بیسارن تولد شوهرمه کس و کاری برام نمونده تو کمکم کن بخدا براش سنگ تموم گذاشتم
پول زیادیم نداشتم قرض کردم کادو گرفتم و خلاصه سوپرایز شد
یه بار با شوهرش بحثش شد کتریشو شکوند همونجا وساطت کردم کتری نو خریدم برای خونشون
اینا رو دارم میگم که بدونین رفیق بدی نبودم
عید هم که شد پول نداشتم بازم یه هفت سین خوشگل براش خریدم اما دروغ چرا گرون نبود اما بازم یادش بودم!
رسید به تولده من. دوستام خواستن منو سوپرایز کنن
بهش زنگ زدن بیارش باغ اونم گفته بود من اوکی ام حتما میام(دوستام بعد سوپرایز برام تعریف کردن)
و به منم گفتن مهمونی باغ گرفتیم با ایشون بیا
منم قرار بود موهامو رنگ کنم و فلان و فلان که گفت خودم برات انجام میدم
من روز مهمونی بهش زنگ زدم بیاد خونمون شوهرش زنگ زد با من من کنان گفت اینجا نیست رفته خونه مادرش!!!!!! گفتم چیییی یعنی چییی من ارایشگاه وقت نگرفتم خودش گفت کارمو انجام میده!!!
دوستام هم همه کپ کردن بنده خداها سوپرایزشون خراب شد