طرف شوهر داشتا ولی با یکی از همکارای اقا اونجا قرار گذاشته بود رفته بودن دیت ، برا خودم بخاطر رفاقت کوچیکی ک باهاشون داشتم متاسفم چقدر حرص میخورم چقدر بدم امده
میگفت من محمد(شوهرش)جمع کردم ، بهش خیانت نکردم شادش کردم از اون حالت خارجش کردم
ب حرفاش فکر میکنم دلم میخاد بزنم تو گوشش
شنیدم حتی کلی با سن بالا های اونجام شوخی میکنه و اینا
ببینین ، این ادما یجایی چوبشو میخورن بدجور
شنیدم از کارش همین چند وقت پیش مجبور شده بیاد بیرون ، حالا چرا و چجورشو ک دیگ معلومه چرا ، نتیجه این کارا همینه
از طرفی شنیدم زندگیش ب مشکل خورده و ممکنه طلاق بگیره