من هشت ماهه باردار بودم یکی از همسایه ها که فقط باهاش سلام علیک داشتم آمد در خونمون و گفت مهمون برامون آمده و فرم پر هست می توم از فر خونتون استفاده کنم؟ گفتم باشه مشکلی نداره ، گفت پس فر روشن کن تا مرغ ها رو بیارم! (اون موقع شکمم ندید چون لباسم باز بود بدنم پشت در نگه داشته بودم و فقط سرم لای در بود و داشتم حرف می زدم)
بعد رفت سینی مرغ رو آورد و یه فویل پیچید روش و گذاشتیم تو فر ، گفت یک ساعت دیگه می پزه و میام می برم!
ت این مدت که مرغ داشت می پخت ، کلی بوی مرغ و ادویه هاش تو خونه پیچید حالا همون روزم غذا نپخته بودم و می خواستم یه چیز حاضری بخوریم!
بعد که آمد مرغ بریون شده رو ببره ، برداشت مرغ نصف کرد ، نصفش گذاشت برای من، هر چی گفتم وای نه ، نمی خوام برای مهمون هات یوقت کم میاد ، گفت خود مهمون هام بهم گفتند نصفش بهش بده! دیگه نصف مرغ برام گذاشت و رفت!
خیلی اون کار خودش و مهمون هاش به دلم نشست ، هر جا هست خدا به زندگیش برکت و سلامتی بده!