دیدید یه چیزی رو همه بگن محاله بعد یهو خد معجزه وار درستش کنه❓ فقط اگر دیدید بیایید

خیلی دیدم بیشتر از خیلی.اول از خودم که چشمام بیماری نادر داشت بیناییمو از دست داده بودم همه ووحتی خودم احساس میکردم دیگه آخر خطم و هیچوقت نمیتونم به زتدگی برگردم و زندگی نرمالی داشته باشم اما خدای مهربان کاری کرد معجزه و قدرتشو نشون داد بیناییمو 70درصدشو هدیه داد بعد اون چن خواستگار داشتم خیلیا میگفتن هیچکس نمیگیرتش.الان با یه استاد دانشگاه با مدرک دکتری ریاضی ازدواج کردم یه پسر هم دارم خودم که اصلا فکرشو نمیکردم ووامیدمو از دست داده بودم برای ازدواج ووزندگی نرمال.خدا در هر حالی هواتو داره باید در هر شرایطی که هستی راه درست و راه خدا پسند رو انتخاب کنی

یکی هم اینکه برادرم شغل نداشت تک برادر هست خونوادم هم از نظر مالی زیاد خوب نیستن که بتونن براش کاری بکنن پدرم به هر دری میزد حتی شده بره کارگری اما بازم خدا معجزشو نشونمون داد و برادرم به طور معجزه واری که حتی فکرشو هم نمیکردیم الان مهندس یه شرکت دولتی بزرگ در کشور هست.یعنی من برای برادرم خیلی دعا خوندم یادمه یه بار دعای مقاتل بن سلیمان رو خوندم اونم از صمیم قلیم چون اون موقعها تنها دغدغه ی اصلی و خواستمون شغل برای داداشم بود بعد یک هفته داداشم رفت سرشغلش

یکی اینکه خواهردمجردم مریض شد و بیشتر از بیستا دکتر توی استان خودمونوگفتن که باید رحمشووبرداریم همین تابستون بود فیبرمهاش انقد بزرک شده بودن که به معده و کلیه فشار می آورد واصلا نمیتونست غذا بخوره.من خودم توی یه استان دیگه هستم پرونده ی خواهرمو گرفتم اینجا چن تا دکتر نشون دادم چن تاشون گفتن رحمش باید برداشته بشه اما یکیش که واقعا از سر و صورتش وجدان میبارید پیشش گریه کردم  الان هم حس میکنم یه تفر دم گوشم گفت برو این مطب چون اون روز خیلی دکتر رفتم نشون دادم خسته بودم میخواستم برگردم خونه .خلاصه اینکه گفتم مجرده اگه رحمش برداشته بشه عملا باید خونه نشین بشه.بعد اونم یه دکتر بهترداز خودس معرفی کرد که واقعا الان هم حس میکنم که اون بوسیله ی خدا سر راه من قرار گرفت و رفتم پیش دکتری که اون خانم دکتر معرفی کرد واقعا هم کاربلد و باسواد بود خواهرمو عمل کرد بدون کوچکترین آسیبی به رحمش ازش ده کیلو فیبروم درآورد.یعنی نمیتونم توصیف کنما چقدر حالمون خراب بود.اما خدا بازم معجزشو واسه ما فرستاد

ختم و دعا نخوندن فقط اون زمان واقعا حالم بد بود فقط از خدا میخداستم که حالمو خوب کنه مهم نیست جطوری فقط حالم خوب شه رفتیم با خواهرام مشهد از اونموقع به بعد روحیمو بدست آوردم.حتی من قبل اون ماجرا شاغل بودم توی شرکت حسابدار بودم رفته بودم بیمه که مرخصی یکماهه بگیرم بخدا که اون آدمم از طرف خدا سر راهم سبز شد گفت بیمه مرخصی رو ولش کن برو پرونده درست کن از دکترهات چون اون زمان من بیمارستان فارابی تهران میرفتم و بیماری من نادر بود.پرونده درست کردم تا حقوقمو بدن مدامالعمر.و خدارو هزاران بار شکر که اونم به مهربونی خدا درست شد ووالان مستمری میگیرم

البته تمام چیزهای ریز و درشتی که توی زندگی داریم همش معجزات خداوند هست.فقط باید کمی نگاه کنیم و خداروشکر کنیم.راه درست رو انتخاب کنیم.

همه چیز دست خدا ممکنه فقط باید مصلحت خودش باشه.دلتو باید صاف کنی خواسته هات باید از صدق دلت باشه.نه اینکه یه ختم رو روخوانی بکنی بعد بگی ختم یا دعا خوندم نشد.فقط باید امیدت خدا باشه