از فرط غم و غصه هام دیگه واقعا کم آوردم
کسی درکم نکرد
حالا دیسکم بدتر شده و دارم میمرم
میام اداره بیکار میشینم و بر میگردم
هیچ نیازی به من ندارن اما انتقالی ندادن حالا باید دو ماه بیام
... شوهرم صبح بهم میگه چرا تو باید جلو بشینی و همکارم عقب....
بخاطر دیسکم نمیتونم صندلی عقب بشینم
صبحی هرچی از دهنش درومد بهم گفت
الان هم زنگ زده بهم میگه تنبلی فلانی منم گفتم دیگه از این زندگی خستم و فقط میخوام تمومش کنم
آخه به چه زبونی بگم این بیماری من و از زندگی انداخته
یبار عمل کردم که ای کاش نمی کردم ...۶ ماه گذشته و من بدتر شدم
حالا از کجا بدونم عمل باز خوبم می کنه ... تاره اونم با پلاتین
چه سرنوشت بدی داشتم من
امام رضا سه بار اومدم پیشت ردم کردی
امام رضا تو رو به شرافتت قسم تو رو به عظمت خدا و بزرگی خاندانت قسم تموم کن زندگیم و ...بزار بمیرم
اگر اندازه پشه ای پیشت ارزش دارم
خدایا من و تموم کن جان همه کسایی که پیشت ارزش دارن