من رو تربیت بچم زیادی حساسم، ایقد حساس که احساس میکنم داره جواب عکس میده بهم.. یکسالی میشه که افسردگی زایمان گرفتم، چندین دلایل دیگه دست به دست هم دادن شدید تر بشه.. اینکه همسرم کمکم نمیده و اصلا تو خونه نمیموند و منم با دو بچه کوچیک، مدام رفیق بازی میکرد و انگار نه انگار یه زن تازه زایمان کرده داره و باید کمکش بده.. از طرفی خونریزی زیاد که باعث شد کل خونم بره، بعداز اون حرفای زننده خواهر شوهرم که رو مخم ویبره میرفت.. مشکلات خواهرم از همش بدتر بود که یه خواستگار داشت و ول کن نبود و بحث آبروی خانوادمون دیگه در میون بود.. همشون دست به دست هم دادن تو سال 1402 همش افسردگی داشتم.. یادمه یکبار با همسرم بخاطر همین کاراش دعوا کردم و سر قابلمه رو محکم جلوی همسرم و بچه 3 ساله ام پرت کردم و محکم شکست و بچم چنان شوکی بهش وارد شد و گریه کرد چه تا چندین ماه ازم فراری بود.. الان یادش افتادم میگم چقد شرایطو بد میکردم و اصلا دست خودم نبود.. کاشکی زود افسردگیم تموم بشه.. الانا خداروشکر خیلی بهترم.. دعا کنید برام وظیفه مادریمو خوب انجام بدم.. مدام نگران آینده بچه هامم.. نگران روحیه شونم.. دلم میخواد یه مادر پرانرژی باشم