خواهر شوهر لطفا یک دقیقه بخونین

مگه کار بدی کرده یعنی در حد معمول نبوده دوستیش؟

به نظرم نگو جزئیات می دونی و بگو تازه باهام حرف زد 

بگو اگر بهتون میگفتم میشدم عروس بده و فتنه هه ، خواهرتم حاشا میکرد ، چون خیلی اینجوری پیش اومده 

کلا بزن زیرش بگو دروغ میگه من خبر نداشتم. به من می‌گفته دوست پسر یکی از هم کلاسی هام هست

به شوهرت بگو فقط پیش من درد و دل کرده. منکه نمیتونستم جار بزنم به همه بگم. اون موقع هم میگفتید تو براش حرف درآوردی. 

بگو من نخواستم بهم رازهاشو بگه چون دقیقا از همین ماجرا میترسیدم میگفت و من بشما میگفتم یه ماجرا

 میگفت و من بهتون نمیگفتم  دوباره یه ماجرا که الان اتفاق افتاده!

من از وقتی شنیدم فقط گفتم خوب نیس و اشتباه کارت!

بیشتر از اونم نمیتونستم نظر بدم!من خارج از گود هستم

حالا انیکه یه نفر دیگه کار اشتباه کرده و با خانوادش راحت نبوده حرف دلش بزنه تقصیر شما نیس!

قرار نیست چیزی بگی، اون با شما راهت بوده اومده درد و دل کرده و شما بهش مشاوره ی خوبی دادی و ایشون هم گوش کردند حالا بقیه ابروریزی راه انداختن برای یه اشتباه کوچیک به خودشون مربوط چه جوری خودشون رو اروم کنند و به خواهر شوهرت این حس امنیت رو بدند که سری بعد با اون ها اول مشورت کنه نه افراد دیگه

بگو اره بهم میگفنه 

منم نصیحتش میکردم 

باید از روز اول به خودش میگفتی، هیچی به من تعریف نکن، تهش من هر کاری کنم، بد و مقصر میشم.

چون گزارش هم میدادی، صدبرابر بدتر بود.

من سر یه موضوع همینطور رک به مادرشوهرم گفتم، اونم تعریف نکرد موضوع

ببین بچس ترسیده تو بزرگی کن زیاد جو نده 

به شوهرتم بگو تازه بهم گفته دیدم بچس و  گریه که تو رو خدا به کسی نگو منم گفتم ببینم اگر با حرف های من درست نشده یه چند روز دیگه در جریان بذارمتون 

گردن نگیر 

به شوهرت خیلی با آرامش بگو 

میخاد خودش تطهیر کنه داره اینو میگه 

باید از اول بهش میگفتی کارش اشتباهه و خودت رو کنار میکشیدی 

چون حتی اگه خانواده اش هم نمیفهمیدن احتمال داشت بخواد با شما هماهنگ کنه واسه وقتایی که میره سر قرار 

الانم به شوهرت بگو میترسیدم من بهتون بگم بلایی سرش بیارن خونش گردنم بیفته میخواستم خودم آروم آروم متوجه ش کنم