2733
2734

واییییی خیلیییی سممممم بود 

حالا مادر عروس طلاهای دخترشو در اورد البته پسر خالم خریده بود اونارو بعد فک کنید روز عروسی رفتن اتلیه و عکس اینا گرفتن سرویس طلا و النگو ها و ساعت و حلقه نشون خونه مادر عردس بود عروسیم تو خونه بود خلاصه خونه هم کوچیک بود تو اون هیری ویری مادر عروس گیر داد یا بیاید النگو هارو دستش کنید خلاصه سرویس انداختن گردن عروس و موقع انداختن النگو شد که چشمتون روز بد نبینه  خواستن اسیتین لباس عردسو بدن بالا استین لبلستوری بود جر خورد النگو ها همم دوتا توشن شکستن و زن عمو و بچه اای عروس هم تو خونه سفره انداخته بودیم بعد خودمون باید نوشابه و اینارو سرو میکردیم نگو اون قسمت نوشابه تموم شده بود هیچی دیگه اونا هم قهر کردن رفتن 😐💔

چقدر همه چیز فانتزی بود

خانم هستم😊باب اسفنجی:میدونی هرچی مشکل دارم از سادگیمه.. پاتریک:دیگه ساده نباش؛راه راه باش:)‌ ️ خدایا منظورم از هوامو داشته باش این نیست ک فقد اکسیژن برسونی 😐💋 یکم خلاقیت آخه فداشم:||😹💋💋️ با احمق ها بحث نکن فقط بگو حق باشماست😊

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

چقدر همه چیز فانتزی بود

بخدا به هرکی میگیم باور نمیکنه خیلی ضایع شد اخرشم پول جمع شد خانواده عروس گفتن ماله ماس پولا 

اولش گفته بودن خرج حنابندون رو شما بدین پول که جمع شد واسه شما زدن زیرش 

2728
بخدا به هرکی میگیم باور نمیکنه خیلی ضایع شد اخرشم پول جمع شد خانواده عروس گفتن ماله ماس پولا  ...

کلا عروسی همش استرس وفشاره😵‍💫😵‍💫

خانم هستم😊باب اسفنجی:میدونی هرچی مشکل دارم از سادگیمه.. پاتریک:دیگه ساده نباش؛راه راه باش:)‌ ️ خدایا منظورم از هوامو داشته باش این نیست ک فقد اکسیژن برسونی 😐💋 یکم خلاقیت آخه فداشم:||😹💋💋️ با احمق ها بحث نکن فقط بگو حق باشماست😊

ی عروسی رفتیم دعوتی فقط صد نفر بود  ما خانواده داماد بودیم خانواده عروس به محضی که رسیدن ریختن سر شیرینی و میوه ها وتو سی ثانیه همه خوراکی ها روقبل سرو تموم شد یعنی هنوز میوه وشیرینی تو بشقاب گذاشته نشده بود و خانواده داماد هیچی بهشون نرسید خلاصه موقع شام تا آشپز خواست غذا رو بکشه برادرای عروس ریختن دورش و مثل حیوون فقط بشقاب پر میکردن و بازم خانواده داماد گرسنه موندن فقط چند تا بچه همراهمون بود برای اونا تونستیم غذا بگیریم    این عروسی تو یکی از مراکز استان بود و خانواده داماد از قومی بودن که به عروسی‌های چند شبانه روز مشهورن اما اینا رفتارشون ربطی به قومیتشون نداره این خانواده رسما ی مشت حیوونن حتی خونه خواهر یا برادرشان میرن لباس کهنه میپوشن بعد میرن سر کمدشون لباس عوض میکنن میرن بیرون یادمه خونه همین عروس خانم بودم برادرش آمد خونشون بعد عروس افتاد روش شروع کرد زدنش کتونیشو از پاش درآورد ی دمپایی انداخت جلوش گفت تو غلط کردی دفعه قبل آمدی کتونی شوهرمو پوشیدی رفتی    لباسایی که بردی رو هم باید پس بیاری داداشه عین خیالش نبود نه دعوا نه قهر و.....رفتار عادیشون بود یعنی خانمه فامیلشون می‌آمد کیف سوئیچ کلید خونه و پول و طلا و....رو قایم می‌کرد چهار چشمی مواظبشون بود

2740
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز