دیروز روز سخت و بدی گذروندم دیشب قلب درد شدید گرفتم و بچه تاالان اذیتم کرد رسما رید به خواب و اعصابم این وسط یهو دلپیچه استفراغ و لرز هم گرفتم
دیشب با ناراحتی گرفت خوابید حتی عین همیشه شب بخیر نگفت
الآنم فقط بوس کرد رفت دید بلند شدم اومد سمتم بغلم کرد و دوکلمه حرف زد رفت منم اصلا محلش نکردم واقعا ناراحتم
خیلی عصبیم و حالم خرابه توقع داشتم یکم حرف بزنه اصن بگه چمرگته خوابیدی بچه اذیتت نکرد ولی هیچ
دیروز ظهر هم یه کابوس تلخ دیدم و اینم رفته راه دور اعصابم واقعا بهم ریختست
کاش الان فقط کسی و داشتم که لبریزم میکرد از وجودش
درد روحی دارم نیاز دارم به حرف آرامش بخش به بغل نوازش
بغض خیلی سنگینی گلوم گرفته اگه بترکه باز تاچندروز افسردم شدید