اره منم میخام حرف نزنم خب اصلا هیچی نمیگم ولی خب خانه دارم مثلا الان نزدیک تولد پسرمه پول لازم دارم مجبورم باهاش حرف بزنم پول بگیرم بعد بخاطر پول توجیبی هی باید باج بدم باج بدم اونم میگ نه ما طلاق عاطفی گرفتیم اصلا کار ب‌کار هم نگیریم ،،از این ور هر جا بخوام برم باید اجازه بگیرم تحت کنترل اون،،الان یک ماهه میگم پول بده لازم دارم میگ نه تو میخای قسطای بابات بدی ,,رفته استوری گذاشته ک زن من گدا گشنه ی ذاتش کثیفه گرسنه ی چون پول میخاستم
نمیزاره خیلی اذیت میکنه یه سره بچم از بغلم میگیره مثلا من برای غذا دادن ب بچم یه سری قوانین دارم باید دستام کامل بشورم بزارم روی صندلی غذا ،،اون میاد با دستای کثیف بدون قاشق با دست هی میکنه تو دهن بچم بعد بدون دستمال با دست کثیفش دهن بچم پاک میکنه هی میگم من خودم غذا میدم بحرف نمیکنه چیزی هم بگی شوهرم ب جونم میندازه این ی مثال بود از کاراش
افسردگی گرفتی
حتما حتما حتما برو روانپزشک و دارو مصرف کن و شیرتو قطع کن تا بتونی هر دارویی میده بخوری
خواهش میکنم کوتاهی نکن
فقط یواشکی برو نذار شوهرت بفهمه
خودتو نجات بده و در حق بچت لطف کن
یمدت رهاش کن و بخودت فقط و فقط فکر کن. مردا از زن ک بشون بچسبه خششون نمیاد شده برا تولد هم زیاد باش اصلا بیخیال مناسبتا شو ارزش نداره با روانت بخاطرش بازی بشه ایقد حرف نزن تا ب آرامش برسی و درمان بشی. یمدت از تنش دور باش تاخوب بشی. فرض کن نداریش فرض کن وجود داخلی نداره. سر بچه هم حساس نباش بزرگ میشه نمیفهمه بیخیال
توبیمارستان جرا فحش و لعنت میکردن؟
نوه دیگه ندارن به تو گیر دادن؟
چرا داره نوه
این نوه پسریشه
چون من روتخت بودم گفتم باید زود خوب شم خودم ب بچم برسم ،،چون اونم با مامانم شب موند تو اتاق بیمارستان اصلا بچه رو نمیداد ب ما یه سره مثه اینا ک صاحب ی چیزین فقط خودش میگرفت من ک اون حرف زدم دعوا راه انداختن
