خب ببین احتمالا خودت یا شوهرت از ماجراهای دایی و خاله و اینا مقداری براش حرف زدین که رو داره میپرسه و خبر داره
از این بعد نزارین از فامیل شما هیچ خبری بهش برسه به شوهرت هم اخطار بده چیزی نگه
چی بگم والا کلا احساس راحتی زیاد داره باهاتون که دوهفته مونده و اینجور نظر میده حقیقتش به نظر میاد مثل مادر و دختر دیده شما رو که انقدر راحته و تو همه چی نظر میده .یه لحظه با خودت فکر کن ببین اگه مامان خودت هم تو کارهات نظر میداد آیا به راهنماییش حساسیت نشون میدادی یا میگفتی از سر دلسوزی میگه و خیر خواه هست .
در کل من به ریز ماجراتون مطلع نیستم ولی اگه دعوای سختی کردی با مادرش خب حق داره شوهرت دل چرکین بشه ازت مادرش هر حرفی بزنه بالاخره مادرشه و بهت حق نمیده باهاش که مهمونمون هم هست بد رفتاری کنی و دعوا کنی .
بهتره بزاری کمی آروم بشه و بعد با لحن آروم بشین در دل کن براش بگو که دیگه توان تحمل دخالتها ش رو نداشتی و از کوره درفتی بگو که میدونم چقدر مادرت برات عزیزه ولی تو با اینکارا مادرش عذاب میکشی
بهتر میبود مهمان رو رعایت میکردی باهاش تو خونه خودت دعوا نمیکردی ولی خب گذشت
انشاء اله که بعد از این مادرشوهر حد خودش رو بدونه و شما و شوهرت باهم خوب بشین
میدونم دلت پره ولی واقعیت اینه دنیا دو روزه بهتره خیلی وقتا آسون بگیریم تحملمون رو بالاتر ببریم و بگذریم
انشاء اله مشکلتون حل بشه باهم
گذشت زندگی رو آسون میکنه