2737
2739


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

آخه همه تقصیرات هم از من نیست ولی منم بی تقصیر نبودم

درست میشه ولی دفعه بعد تا زد بیرون بگو من میرم مینرسم بزار ترک کنه این کارش رو

کاربری دست هشتاد میلیون نفر ب جز شما                             
2728
یعنی اینجوری دیگه نمی‌ذاره بره

نه دیگه شاید عصبی هست میرع تا آروم بشه ولی نه دو شب چند ساعت کافیه ،بگو بری یا منم ببر یا من میرم خونه مامانم 

کاربری دست هشتاد میلیون نفر ب جز شما                             
دیر شده برای این کار چون زنگ زدم و هی پیام دادم بهش دیروز

نه دیر نبست زندگی اینقدر پستی بلندی داره..

اون برمیگرده ولی سعی کن تو زندگیت خودتو خیلی وابسته شوهر نشون ندی..ک لجتو در میاره...

الان چندتا حمد بخون راحت بخواب و ب خودت بگو برمیگرده..ولی دیگه بهش پیام نده.سرتو با دخترات گرم کن فردا ببرشون بیرون کلا خودتو بیخیال نشون بده همه چی درست میشه

2740

خب دیگه مگه دلت نمی‌خواست باهاشون قطع ارتباط کنی بساطش جور شد دیگه احتمالا پای مادرشوهر از خونتون بریده شد دیگه انقد به کسی هر کی که باشه بعد از این رو نده تو کارهات و زندگیت دخالت کنه رفتارتو تغییر بده یکم سر سنگین باش با خانواده شوهرت اینجوری بهشون اجازه نمیده نظر بدن تو کارهات 

از شوهرتم ناز کشیدی دیگه یاد میگیره قهر کنه همیشه 

سگ محلش کن 

دیگه زنگ و پیام دادی نیومده دیگه ولش کن ببین چکار میکنه نه زنگ نه پیام هیچی به هیچی بزار کمی تنها باشه به خودش بیاد 

خب دیگه مگه دلت نمی‌خواست باهاشون قطع ارتباط کنی بساطش جور شد دیگه احتمالا پای مادرشوهر از خونتون بر ...

من هرچی هم سرسنگین برخورد کردم روی مادرشوهرم اثر نداشت، فقط بعد از این دعوا بعد هفت سال یه نفس راحت کشیدم از دست حرفاش

من هرچی هم سرسنگین برخورد کردم روی مادرشوهرم اثر نداشت، فقط بعد از این دعوا بعد هفت سال یه نفس راحت ...

خدا به دلت و زندگی خودت و همسرت آرامش و شادی بده کنار هم 

به خدا توکل کن ان شاء اله که مشکلتون حل میشه

حالا دعوای تو مادرشوهر سر چی بود چی گفتین بهم سر چی؟

به همه چی کار داره، موها دخترت رو اینجور بزن خاله ت چرا نیومد از تهران خونه مامانت زندایی و دایی ت  چرا نمیرن با مامان بزرگت غذا بخورن چرا زنداداشت با کار داداشت مخالفه چرا این دوا رو نمیدی بچه چرا اینو اینجور شستی چرا....

یعنی از اولی که عروس شدم به همه چی گیر میده، فکر کن بچه اولم رو باردار بودم حالت تهوع داشتم نمی‌تونستم راحت غذا بخورم، هی میگفت غذا نمی‌خوری بچت استثنایی میشه ...

تازه اینا یه بخش کوچیکی از حرفاشون بود...

دعوامون شد قهر کرده رفته

عزیزم به دل نگیر ببخش دنیا دو روزه وقتی میره بیرون فرصت برای هردو پیش میاد ک راجب ب کاراشون فکر کن و تصمیم منطقی بگیرن.وقتی نیس ینی دعوا تموم شده و لجبازی بسه

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687