تا حالا شده فکر کنید...

نه گاهی. وقتا حس کردم باهام قهره کرده 

اینهمه نشونه

نظم طبیعت رو ببین این یعنی مدیری هست خدایی هست 

بله و بعدش دوباره یه گوشمالی خودم و ایمان اوردم الانم مطمنم که داره 

اما بشتر به این میرسم که خدا هست ولی انگاری با من مهربون نیس که اونم بخاطر قلب سنگی خودمه 

هروقت شک میکنم یاد این میفتم که قران با این همه معنای قشنگش و معجزه هایی که داره محاله ساخته دست بشر باشه 

از اون طرف وقتایی که کار خوبی میکنم و حس خوب پیدا میکنم حس میکنم این حسا از یه جایی بالاتری میاد و حس های منفی هم همونطور از سمت شیطان 

میگیم خدا سرچشمه همه خوبیهاست چرا .چون همه حس های خوب که روحمونو قشنگ میکنه از سمت اونه 

یه جزییات نگاه میکنم میبینم یه بچه که متولد میشه از زمانی 4 ماهشه و یه تیکه گوشته چطور دارای روح میشه 

چطور این متولد شد تو دنیا دنبال خیر و شر میره و در اخر که میمیره باز روح ازش چدا میشه 

اینا رو طبیعت خودش تنهایی نمیتونه انجام بده یه قدرت برتر  باید باشه 

هروقتایی که حال روحیم خرابه ایمانم کم میشه قشنگ نگاه میکنم اونوقتا دارم همه چیزو انکار میکنم دارم همون حرفای شیطونو میگم خود خدا گفته ناامیدی و شیطان شما رو از من دور میکنه و شیطان شما رو سمت نا امیدی میبره 

پس مجدد یادم میاد حدایی هست چون شیطانی هم هست نقطه مقابل همن .خدا همون امید و امان و همه خوبیها شیطان همه بدیها و نا امیدی و گناه 

اینا تو ذهن من میاد برا اثبات وجود خدا هرکس شاید با یکی دیگه متفاوت باشه

هس ولی ما آدما چیزای ک نمیدونین اینکه هیچوقت بخودش قسم ما رو رها نکردش با همه بد بودنهامون ولمون نکرده هس 

وجود که داره چون یه نیرویی بالاخره باعث به وجود اومدن ما و این جهان شده اما اینکه میگن مهربون و عادل و ... هست رو من قبول ندارم چون چیزی ندیدم