بچه که بودم به علت تغییر محل زندگیمون از کلاس چهارم تاسال اخر دبیرستان کلا دوستی نداشتم

اسی منم دوستی ندارم ...دوران مجردیم چندتایی هم کلاسی داشتم خوب بوریم ازدواج کردیم دیگه ارتباط کمشد 

الانم سالهاست تنهام با همسرم وقت میگذرونم 

بقول شما راحت حرف میزنم بیرون میرم ..سختم نیست

ولی تو ارتباط گرفتن کلن خوشم نمیاد ینی طرف مقابل خودشو میگیره منم کلم خوشم از چوس کلاس اومدن نمیاد و اهمیت نمیدم....یکی هم بود ازآشناهای شوهرم ..سعی کردم ارتباطبگیرم با خانمه ولی ی جوری بود حرف نمیزد و منم ب شوهرم گفتم دعوت کردن رد کن ..جالب اینجاس کلی از ما پایین تر بودن ولی همش کلاس میزاشت جوری ک میخواست نشون بده ما ازش پایین تریم ...خلاصه هم چهره هم خوشگلی هم لباس پوشیدنم اوکی ولی نمیدونم چرا طرف زورش میاد بخواد حرف بزنه

آره و در این صورت ما باید خودمون  تلاش میکردیم  . ک نکردیم

اره ..منم همین فکرو میکنم ..چون احساس میکنم آدم متاهل وقتی رفیق دوست بخواد داشته باشه ناخداگاه حریم زندگیش بهم میریزه ..

دقیقا من پارسال محل کار با یکی دوست شدم ب اصرار خودش .بعد همش میگفت میخام بیام خونه ت ، تا یبار دعوتش کردم رفت کلی حرف پشت سرم زد . در حالی ک من تازه عروسم همه چیزم تر و تمیز و نو بود . بعد پررو دوباره میگفت میخام ماهی یبار بیام خونه ت.

نامزد ک کرد گفت خانوادگی رفت آمد کنیم .گفتم شوهر من اهل اونطور رفت آمدا نیست رفیق باز نیست .بعد جالبه دیگه چندین ماهه بهم زنگ نزده🤣🤕

من ی مقدار برخاطر اون ترسی بود ک خانواده داده بودن از زیادی نزدیک شدن ب بقیه. غیرمستقیما.

ترس اعتماد کردن و خراب شدنش.

بعدها چون خودم دورو نبودم تو روابط ، نتونستم با خیلیا ارتباط بگیرم بخاطر دورویی و دروغگوییشون

من اخه الان چند ساله متاهلم تنها مهمونم همون دوستم بود ک از ذوقم برای اولین بار از سرویس قاشق چنگال و ظرفای چینی م استفاده  کردم

کلا من ن با خانوادم در ارتباطم ن فامیلام 

از طرف شوهرمم ک کسی رو نداره پدر مادرشن .ک طبقه پایینن گاهی مادرش میاد خونمون

شوهرم یدونه دوست داره خودش سالی یکی دوبار میبینتش .برعکس بقیه زنا من میگم برو پیش دوستت برید بچرخید اما نمیره . دوستش خوبه اما خانومش نه .کلا شوهرمم اهل رفت امد  نیست